وبلاگ شخصی ابراهیم کروبی
دالان
جمعه 8 آذر 1392برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

حکایت بخشندگی 

حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک را نقل کنم.

 

خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.اما در مورد من چی؟ من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

 


می دانی جواب گاو چه بود؟

 

جوابش این بود:

 

شاید علتش این باشد که

 

"هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"

 

 

 

 

 

 

 

قدرت اندیشه

 

 

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .

تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود .

پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : 

پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .

من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد.

من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .

دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :

پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .

4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .

پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟

پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .

نتیجه اخلاقی :

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید .

مانع ذهن است .

 

 

داستان تغيير استراتژيك مرد كور

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .

روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل  کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد

تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! 

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.

حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است ....

 

پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

اين يک داستان واقعي است که در ژاپن اتفاق افتاده است :
شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي کرد. خانه هاي ژاپني داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب کردن ديوار در بين آن مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش فرو رفته بود.
دلش سوخت و يک لحظه کنجکاو شد. وقتي ميخ را بررسي کرد متعجب شد؛ اين ميخ ده سال پيش، هنگام ساختن خانه کوبيده شده بود!!!
چه اتفاقي افتاده؟
در يک قسمت تاريک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنين موقعيتي زنده مانده!!!
چنين چيزي امکان ندارد و غير قابل تصور است.
متحير از اين مساله کارش را تعطيل و مارمولک را مشاهده کرد.
در اين مدت چکار مي کرده؟ چگونه و چي مي خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه مي کرد يک دفعه مارمولکي ديگر، با غذايي در دهانش ظاهر شد!!!
مرد شديدا منقلب شد.
________________

ده سال مراقبت. چه عشقي! چه عشق قشنگي!!!
اگر موجود به اين کوچکي بتواند عشقی به اين بزرگي داشته باشد پس تصور کنيد ما تا چه حد مي توانیم عاشق شويم ...

یک شنبه 27 اسفند 1398برچسب:, :: 13:42 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

مردفقیری  روزی با پسر کوچک خود  از خانه بیرون رفتند

 به میان کوچه رسیدن که جنازه میتی  را از راه می گذراندند

جمعی به اطراف جنازه گریه و زاری  می کردند.

زنی که در میان آنها بود  فریاد می کرد و می گفت :

ای آقای من ، ترا به  خانه تاریک می برند ،که نه فرش دارد و نه اسباب ، ناشتا و چاشت و شام در آنجا نیست  و ترا به روی خاک می خوابانند.

پسر فقیر رو به پدر کرد و گفت : این جنازه را مگر  به خانه ما می برند؟

 

 

پیرمردی  خواست پسرش راتنبیه کند، پسر از پیش او گریخت و وارد مسجد شد،  پیر مرد نزدیک در مسجد  آمده و سر در  درون آن کرده به پسر  آواز داد  که ای فلان فلان شده بیا بیرون و بعد از هفتاد سال پای مرا به مسجد باز مکن>

 

هر که نان از عمل خویش خورد              منت از حاتم طائی  نبرد

 

 

گویند تفاوت  بین زن ومار این است که مار وقتی دندانش می ریزد  بی آزار می شود . ولی زن وقتی  داندانش  می ریزد خطرناک تر می شود.

 

من از خاری که بالای دیوار است دانستم

            که ناکس  کس نمی گردد بدین بالا نشستن ها

سه شنبه 15 اسفند 1398برچسب:, :: 22:4 :: نويسنده : ابراهیم کروبی
حتما شنیده اید که گفته اند:


« آنکس که بداند و بداند که بداند
 

اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
 

آنکس که نداند و بداند که نداند
 

لنگان خرک خویش به مقصد برساند
 

آنکس که بداند و نداند که بداند
 

بیدارش نمائــید که تا خفته نماند
 

آنکس که نداند و نداند که نداند
 

در جهل مرکب ابدالدهر بماند»
 

...ــــــ
«هالو» ابیات بالا را در کشور ما چنین تعبیر کرده:

آنکس که بداند و بداند که بداند
 

باید برود غاز به کنجی بچراند
 

آن کس که نداند و بداند که نداند
 

با پارتی و پول خر خویش براند
 

آنکس که بداند و نداند که بداند
 

باید برود خویش به گوری بتپاند
 

آنکس که نداند و نداند که نداند
 

بر پست ریاست ابد الدهر بماند
 

 

 

 

 
 
فرعون
 

احمق بود
 

که مدعی خدایی بود !
 

زیرک شمایید
 

که در ردای بندگی
 

خدایی می کنـــید!!@@
 
 
 
 

یادی کنیم از کارگران اخراجی ....
بیکاران جویای کار....
مستاجران بدون خانه..
. پدران شرمسار اما ناخواسته...
.معتادانی که اگر بیکار نبودند هرگز رو به اعتیاد نمی اوردند.....
کسانی که حداقل وسایل برای تشکیل زندگی ندارند....
با سوادی که زیر دست بی سواد کار می کنه....
کودکان خیابانی و کودکان کار...
 
زنان خیابانی که باز اگر...و خیلی جیزهای دیگر ....
 
 
 
 
مي گويند: به هنگام دفن جنازه

، اگر متوفي متولد دهه ی 60 خورشيدي ست،

قبرش را خيلي عميق تر حفر کنيد!

مي پرسند: چرا؟

مي گويند: آخر مي دانيد،

اين نسل آرزوهاي زيادي براي به گور بردن با خودشان به همراه دارند...!!!
 
دو شنبه 7 اسفند 1398برچسب:, :: 21:56 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 اگه توجه کنین دیو چو بیرن رود،

 فرشته نمیاد،

 میره مرحله بعد یه دیو سخت تر میاد!!

 

ای کسانی که ایمان آوردید اگه بجای مرغ و نان تابحال معرفت و راستگویی گران شده بود این مملکت آباد شده بود!!@@

 

 

بـا گـران شـدن پـرایـد راهـهـای رسـیــدن بـخـدا هـم کـم شـد ... !! :|

 

تنها راه كاهش قيمت دلار اينه كه محمود رئيس جمهور آمريكا بشه. :|

 

طﯽ ﻣﺮﺍﺳﻤ  ﻣﻌﻨﻮﯼ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ، صندوق ذخیره ارزی امروز توسط رییس جمهورغبار روبی شد ..

 

 

اینقدر که ما تو سال 91 از تغییر قیمت کالاها تعجب کردیم؛ فکر نکنم اصحاب کهف بعد اون همه سال که از خواب بیدار شدن و رفتن تو بازار از تغییر قیمت کالاها تعجب کرده باشن!!!

 

صبح ﺭﻓﺘﻢ ﺗﯿﻎ ﮊﯾﻠﺖ ﻓﯿﻮﮊﻥ ﺑﺨﺮﻡ ؛ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﺑﺴﺘﻪ ﯼ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﯾﯿﺶ ۵۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ !!!… ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ … ﺭﻓﺘﻢ ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺭﻭ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻡ ، ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺍﻟﻤَﺤﺎﺳِﻦُ ﺯﯾﻨَﺖُ ﺍﻟﺮَﺟُﻞ

 

گلشیفته لخت شد همه صداشون در اومد!
اما در مقابل سه برابر شدن قیمت
پراید پلاستیکی و نون و مرغ و گوشت و اجاره خونه و دوا و درمون
که باعث شده ملت همدیگرو توی روز روشن لخت کنن
همگی خفه خون گرفتن بسلامتی!
"عادت های بد ما ایرانیا

 

پیام ملت ایران به تخم مرغ : شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

دو شنبه 7 اسفند 1398برچسب:, :: 20:16 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

مردی تو یك فروشگاه بزرگ به یه دختر زیبا میرسه و میگه:

خانم، من زنمو اینجا گم كردم ناراحت نمی شید

اگه کمی با شما صحبت كنم؟

دختر: چرا؟!!

مرد: چون هر بار كه با یه زن خوشگل صحبت می كنم

زنم یهو پیداش می شه!!@@

 

 

مش رمضون داشت میمرد،

به زنش گفت بعد از من فقط با مش قربون

می تونی ازدواج کنی!

 

زنش گفت چرا؟

مش رمضون جواب داد :

چند سال پیش یه خر پیر داشت

به من انداخت میخوام تلافی کنم!!!

 

 

این روزا وقتی میرم خرید، حس میکنم آمریکاییم!

 


 

چــــــــــون هیــــــــــــــچ غلــــــــــطی

 

نمیتونـــــــــــم بــــــــــــــــــکنم.

 

 

بوسه بهترین سرقت دنیاست

چون هم دزدیدنش حال میده...
هم پس دادنش.

 

 

دختر:

تو خجالت نمی‌کشی افتادی دنبال من؟


پسر:

یعنی برگردم؟

 


دختر: نه، فقط پرسیدم

 

 

گرگه داشته شل شل راه میرفته.

 

ازش میپرسن چی شده؟

 

میگه

رفتم دم خونه شنگول و منگول و حبه انگور.

 

بعد گفتم منم منم مادرتون.

 

از بخت بد باباهه خونه بود حرف مار رو هم باور کرد!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, :: 9:36 :: نويسنده : ابراهیم کروبی
 

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
 

به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید،

بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»


آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»


زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»


آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»



عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.


شوهرش به او گفت


: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»


زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»


زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت

است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است.

و نام من عشق است، حالا

انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»


زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد.

شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! »

ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»


فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:

« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»


مرد و زن هر دو موافقت کردند.

زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»


عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند.

زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»


پیرمردها با هم گفتند:

« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید،

بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! 

 

 

 

 

پنج شنبه 3 اسفند 1398برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

کلاغه رو درخت پیتزا میخورد روباهه گفت:

 

یه آواز بخون حال کنیم...

 

 

کلاغه


پیتزا رو زد زیر بغلش و گفت:

 

اونموقع که فیلمم کردی کلاس دوم بودم

 

 

الان


لیسانس دارم!!!! روباه گفت : میبینم

 

 

که پروبالت ریخته!!!!! کلاغه

 

 

بالهاشو



باز کردو پیتزا افتاد.... روباهه گفت :

 

اون موقع من طلبه بودم حالا آخوند



شدم!!!!


اگه تـو آمـریکا هم قوانین نام‌گذاری شرکتها مــثِ ایــران بود



اسم شرکت اپـل میشد: سیب پردازان سیستم‌گستر غرب!


ولا!!1


ای انسان !

 

قدر خود را بدان به حدی گرانی "

 

که فقط خدا توان خریدنت

 

را دارد


پس خود را به قیمت حسرتی تلخ " به تاراج مده....

 

 

 

 

می دونین چرا!!!!



وقتی بزرگ میشیم با خودکار می نویسیم ؟؟؟؟



به خاطر اینکه یاد بگیریم هر اشتباهی پاک شدنی نیست !

 

 

معلم مهد از بچه ها پرسید :

بچه ها در آینده میخواهید چه کاره شوید؟

ناصر: من میخواهم ناخدا بشم!

سعید : من میخواهم دکـــتر بشم!

فریبا : من میخوام یه مادر خوب بشم!

سپهر: منم میخوام به فریبا کمک کنم

 

 

مسافری ازم سوال کرد، آزادی کجاست?

 

 


گفتم رد کردی، آزادی قبل از انــــــقلاب بود...!

 

 

 

 

 



چهار شنبه 2 اسفند 1398برچسب:, :: 22:36 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

به مادرم گفتم چرا انقلاب کردید؟
گفت:


انقلاب کردیم تا شاه و شاهزاده نداشته باشیم

گفتم حال که آقا و آقازاده داریم

گفت انقلاب کردیم تا سیاست مان دینی شود

گفتم حال که دینمان سیاسی شد

گفت انقلاب کردیم تا اقتصادمان انسانی شود

گفتم حال که انسانیتـ مان اقتصادی شد

گفت انقلاب کردیم تا خیابانـ هایمان شریف شوند

گفتم حال که شرافتمان خیابانی شد

... گفت انقلاب کردیم تا رنگ آزادی را ببینیم

گفتم حال که اسارت رنگ شده را دیدیم

گفت انقلاب کردیم تا درد هایمان درمان شوند

گفتم حال که درد بی درمان گرفتیم!

گفت اشتباه کردیم !!!

گفتم دیگر دیر شده !!!

 

بعد از انقلاب مردم به سه گروه تقسیم شدند:

1- اشکانیان: آنان که در مراسم عزاداری شرکت می کنند و اشک میریزند!

2- صفویان: آنهایی که همیشه در صف هستند و صداشون در نمیاد!

3- سامانیان: آنان که میلیاردی بردند و سر و سامان گرفتند

 

 

 

 

 

 

 

 

 
پنج شنبه 19 بهمن 1398برچسب:, :: 19:6 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 این نامه را جالب دیدم و گویای حقیقتهای زیادی به همین خاطر این نامه را روی وبلاگ گذاشتم که دوستان هم بخوانند

طی این چندسال اصولگرایان کشور را  چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی به قهقرا برد ه اند(امید که روزی از دست این جریان مردم نجات یابند)

متن نامه

 

 

نامه سوم ابراهیم اصغرزاده، الیاس حضرتی، سعید لیلاز، محمدجواد حق شناس، مسعود سلطانی فر، سید رضا نوروززاده، اسماعیل دوستی به حبیب الله عسگراولادی منتشر شد.

به گزارش ایلنا،متن این نامه به این شرح است:

برادر ارجمند جناب آقای عسکراولادی

با سلام و احترام

ایام مبارک دهه فجر را به شما و ملت شریف ایران تبریک و تهنیت گفته و برای روح بلند شهدای انقلاب اسلامی و معمار بزرگ آن امام خمینی “ره” تعالی درجات” خواهانیم.

با شما موافقیم که آداب گفتگو باید رعایت شود و تعامل در چارچوبی که حیطه های آن مشخص گردیده صورت گیرد.اما این امر ضرورتاٌ بدان معنا نیست که نمی توان از ظرفیت های موجود و حوزه های دیگری برای پرسمان سود نبرد.اما از طرفی می دانیم که باید مانند قهرمانی که جوانمردی را در رقابت برمی تابد وارد حریمی نشویم که طرف مقابل را به ظاهر خلع سلاح کرده و باده پیروزی و مستی سرکشیم.چه که اساساٌ محور گفتگوی ما با شما برد وباخت نیست.نمی خواهیم چیزی را اثبات و حقی را پایمال نماییم.شما نیز صابون رفتارهای کیهانی و جدیداٌ روزنامه ایران به تنتان مالیده شده و می دانید که چقدر این حربه ها غیراخلاقی هستند.امروزه هر که را می خواهند وادار به سکوت کنند از شیوه های تفتیش عقایدی بهره می برند.اینکه باید پاسخ را تنها با آری یا نه بدهی! این برای ما و شما زیبنده نیست.روشن است آن که می گوید به اجرای بدون تنازل قانون اساسی پایبند هستم به ولایت فقیه نیز که یکی از ارکان این قانون است پایبندی دارد.اما اگر مدل وزن کشی و محاسبات عدد و رقمی درمیان آید چگونه می توان صحت ادعاها را باور کرد.کدامیک به نظر شما پایبندی و تعهد بیشتری به قانون اساسی دارند.آنکه ادعای ولایتش گوش فلک را کر کرده بود و از هر ابزار غیراخلاقی برای حذف رقیبش سود برده و می برد یا آنکه به احترام حکم حکومتی جور مخالفت برخی از همفکرانش در مجلس ششم را به جان خریده بود؟ آنکه در مقام ریاست جمهوری علیرغم عدم اعتقاد به برگزاری انتخابات هفتم مجلس شورای اسلامی تن به خواست رهبری داد یا آن که به بهانه مخالفت با ابقای وزیرش یازده روز به حالت قهر در خانه نشست؟

تاریخ قضاوت خواهد کرد که پیش بینی های دوستان ما در جریان مناظره ها ی انتخاباتی تا چه حدی از صحت برخوردار بوده است.آیا باید این بلا بر سر شما و همفکرانتان می آمد تا آن سخنان را باور کنید؟

پس مهم ابراز زبانی نیست.مهم صداقت و درستی عمل است.اینگونه نیست که فکر کنیم سیاست عرصه عمل اخلاقی نیست.اتفاقاٌ سیاست، آن هم سیاست اسلامی باید متکی به ارزش ها و اصول متقن اخلاقی و انسانی باشد.

در غیر اینصورت در لجن زار بی تقوایی و سیه رویی فرو می رویم.و مصداق تئوری معروفی می شود که هدف وسیله را توجیه می کند.

در باره ولایت فقیه نظر ما را خواسته اید.مثل آنکه یادتان رفته بنیانگزار ولایت فقیه چه کسی بوده است؟ حتماٌ رابطه معنوی و عملی جریان فکری ما با آن رهبر کبیر را به خاطر دارید.ما مفتخر به آن هستیم که همفکرانمان مورد وثوق کامل و اعتماد آن پیر سفر کرده بودند.نمی خواهیم نبش قبر نماییم اما در میان دهها مورد تذکرات و ایرادات امام به جریان منتسب به شما تنها به موضوع توانایی در اداره نانوایی اشاره می کنیم. اما از این گروکشی ها که مثلاٌ بفرمایید این را قبول دارید یا نه، به کجا می رسیم؟ ولایت فقیه ارزش متعالی و میراث با شکوه امام است.اما هم ما و هم شما می دانید که این نظریه یکی از مهمترین نظریات در فقه شیعه است که توسط امام خمینی (ره) احیا و اجرایی شد.

از سوی دیگر، چرا تلاش نمی کنیم که روح قانون گرایی و تمکین به روح قانون را در رفتارهای خود نهادینه نماییم.می پذیریم که روحیه تخطی از قانون تنها مختص ما و شما نیست.این امر به فقدان تربیت و تعامل تاریخی در استقرار قانون در کشور ما برمی گردد و تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله زیادی داریم.با این همه باید یادآور شویم که مهمترین دستآورد و میراث مشترک ملت ایران در فردای پیروزی انقلاب اسلامی پذیرش و تمکین به قانون اساسی است.این قانون ارکان و بنیان های مهم و مختلفی دارد که ولایت فقیه یکی از اصلی ترین آن ارکان است.آن مردمانی که در رای به قانون اساسی با رغبت و اشتیاق آن را پذیرفته اند تمامی قانون اساسی را بدون تنازل و بدون ترجیح بندی به ماده ای دیگر و یا نومن به بعض و نکفر به بعض پذیرفته اند.ما به قانون اساسی پایبندیم و ولایت فقیه بخشی از این قانون است.تلقی ما این است که دیگر بخشهای قانون اساسی هم به همین اندازه دارای اهمیت هستند.حال از شما می پرسیم چرا شما و دوستانتان آنقدر که به برخی ارکان قانون اساسی تاکید دارید به بخش های دیگر از جمله مواد مربوط به حقوق ملت و موادی که مسئولیت های مربوط به حاکمیت در برابر ملت را تاکید می کند پافشاری نمی کنید؟ آیا همانگونه که برخی از همفکران شما در تلاشند تا با روشی نادرست و رندانه امکان گفتگو و فعالیت از ما و دوستانمان را با انگ ضدولایت فقیه بگیرند، شایسته است ما هم شما و آنها را ناقضین و مخالفین حقوق ملت بدانیم؟

قانون اساسی میراث مشترک ملی و مذهبی ماست.این قانون عصاره استقرار نظام دینی در ایران است.اما این قانون هم وحی منزل نیست و دیدیم که چگونه به درخواست مردم و تایید امام دچار بازنگری شد.این فرض را می پذیرید که اگر باز مردم بخواهند می توانند آنرا تغییر دهند.آنچه در این میان از نظر ما قطعی است رای و نظر مردم است.ما بر خلاف برخی آقایان رای مردم را زینتی نمی دانیم.ما در غیاب امام معصوم، حجت فعلیت یافتن هر حکم و نظری در حوزه سیاست را منوط به قبول نظر مردم می دانیم.شما نیک می دانید که امام اول و دوم ما دقیقاٌ بر اساس همین فرض مقبولیت مردمی یکی ۲۵ سال خانه نشین و دیگری تن به صلح به معاویه داد.مگر این کلام حضرت امیر در زمان بیعت در مدینه را فراموش کرده ایم که فرمودند:” لولا حضورالحاضر و قیام الحجه بوجودالناصر و ما اخذالله علی العلما ان لا یقار……… هر حکومتی تنها می تواند به خواست و اراده ملت مستقر شود.اقتدار را باید حق اخلاقی حکومت کردن معنا کرد. هنوز طنین رسای امام در بهشت زهرا را فراموش نکرده ایم که حتی اگر پدران ما برای دوران خود حکومتی را انتخاب کرده اند این لزوماٌ نمی تواند برای نسل های بعد اعتبار داشته باشد. فارغ از مجادلات حقوقی این نظر،آیا معنایی جز پذیرش رای و نظر مردم در بالاترین درجه داشته است؟

باید در اینجا یادآوری شود که همین قانون اساسی زمینه های نظارت مردم بر تمام ارکان را فراهم دیده است.تمام مناصب در جمهوری اسلامی چه مستقیم و غیرمستقیم با رای و نظر مردم انتخاب می شوند.فارغ از شیوه اجرا و روش این کار، از منظر تئوری قانونگزار پذیرفته که حتی رهبر نیز با نظر غیرمستقیم مردم انتخاب می شود و مجلس خبرگان از سوی مردم این مهم را در اختیار دارند.اگر رای و نظر مردم بی اعتبار بود چرا در قانون اساسی برای مجلس خبرگان حق نظارت و در صورت ضرورت و ساقط شدن ارزش های مورد تایید در قانون اساسی در رهبر مستقر،اجازه برکناری وی را دارا هستند؟هر تعبیر و برداشت دیگری در باره ولایت فقیه با میراث امام در تعارض است.هر امری منوط به رای و خواست مردم است و این امر تنها از بستر یک قرارداد اجتماعی که اکثریت جامعه صحت و امکان تحقق آن را پذیرفته اند امکانپذیر است.حکومت بازتاب اراده و خواست مردم است.اما باید با صراحت بفرمایید که جایگاه جمهوریت در این تفکر کجاست؟ مردم صاحبان اصلی این کشور هستند.هرگونه تردیدی در این باره به مثابه نادیده گرفتن روح قانون اساسی است و تاوان عدم درک آن بسیار سخت خواهد بود.

 

برادر عزیز!

در باره تندروی ها و مرزبندی با طیف برانداز اشارتی داشته اید.ما هم با شما موافقیم که دوطرف، بلکه اکثر کسانی که در این سال ها در ایران فعالیت سیاسی داشته اند به این بیماری- تندروی- و آفت گرفتار آمده اند.این حتی منحصر به ما و شما هم نیست.آیا اپوزیسیون خارج از کشور که به ظاهر آزادی عمل هم دارد با اعتدال و میانه روی و خردورزی رفتار می کنند؟ آیا آنها در سابقه خود تندروی، رادیکالیسم، جنگ مسلحانه و کشتار مردم بیگناه در کارنامه خود ندارند؟ اگر قرار است جامعه مطلوبی داشته باشیم همه ما باید به نقد نظری و عملی خود بپردازیم.

اما اینک تمرکز ما بر گذشته نیست.باید تنها از گذشته پلی به سوی آینده زد و از خطاها و سوء تدبیرها اجتناب کرد.مثلاٌ از شما که عضو باسابقه هیئت منصفه مطبوعات هستید می پرسیم.آیا در سالگرد انقلاب اسلامی نحوه برخورد با تعدادی از روزنامه نگارمان و حمله شبانه به مطبوعات اصلاح طلب کاری سنجیده و خردمندانه است یا تحمیل هزینه ای گزاف به ساحت نظام و ارزشهای انقلاب اسلامی در باب آزادی بیان و آزادی حق تبادل اطلاعات.

اما چه کسی است که می تواند ادعا کند که هم می توان اصلاح طلب بود و هم برانداز! مفهوم اصلاح طلبی همانگونه که در ذاتش هویداست با هر رادیکالیسم و انقلابی گری و البته تغییرات ساختاری در تعارض است.اگر غیر این باشد که نمی توان نامش را اصلاحات گذاشت!

براندازی سر دیگر طیف افراط و تندروی در داخل است که در نامه قبل بدان اشاره داشته ایم و نیازی به تفسیر بیشتر نیست.

جناب عسکراولادی!

رفتارهای خارج از عرف و اردوکشی های خیابانی پسندیده نبوده و نیست.بی تردید در انتخابات ۸۸ رفتارهایی بروز کرده که چندان قابل دفاع نیست.اما شما بگویید آنچه در کهریزک با فرزندان مردم روا داشته شد درست بود؟ رفتار و حمله وحشیانه برای بار دوم به کوی دانشگاه زیبنده بود؟ جالب است که به معلول ها اشاره دارید اما یا عامداٌ یا سهواٌ چشمان خود را بر علل اصلی بروز بحران می بندید.البته ما وضعیت شما را درک می کنیم و از محدودیتهای شما باخبریم

دردناکتر اینکه در تمام آن حوادث تلخ رهبر انقلاب واکنش نشان داده و آن را جنایت نامیده اند.اما افکار عمومی از خود می پرسد چگونه است که دانشجویی برای انجام تظاهرات مسالت آمیز حکم های سنگین قضایی می گیرد و متهمان اصلی کهریزک نه تنها محاکمه نمی شوند بلکه همچنان منشا فسادهای بزرگ برای نظام اسلامی هستند.

جناب عسکراولادی!

بر اساس ماده ۲۷ قانون اساسی شرکت در تجمعات مسالت آمیز بدون اخذ مجوز آزاد است.آیا به قول مسئولان انتخابات، آن ۱۴ میلیونی که به مهندس موسوی رای داده بودند حق هیچگونه اعتراض مسالمت آمیزی نداشتند؟ آیا راهپیمایی باشکوه و مدنی مردم تهران که به گواه شاهدان بیش از ۳ میلیون نفر در آن با کمال آرامش شرکت کردند، کاری خلاف مصالح نظام بود؟ در راهپیمایی مذکور حتی یک نفر شعار نداد.هیچ اعتراضی جز در قالب سکوت صورت نگرفت.مردم ایران بلوغ و نجابت خود را در آن اعتراض بزرگ نشان دادند.اما طرف مقابل چه کرد؟ آیا از خود تا حال پرسیده اید که رفتار صدا و سیما در آن بحران چگونه بوده است؟ رفتار نهادهای نظامی و امنیتی چگونه بوده است؟ همانگونه که تظاهرات بعدی و آشوب ها و درگیری های متعاقب آن مسئولیت زا است،در پاسخ به سوال شما باید گفت، برخوردهای خشونت آمیز با مردم در خیابان نیز تحت هر عنوانی نیز مذموم و محکوم است. شما که به شایستگی از حکومت دینی سخن گفته اید، برخی رفتارها را مقایسه کنید با رفتار امام ما در شنیدن خبر تعرض به خلخال زنی یهودی در شهر انبار!

اما برادر عزیز! چرا نمی خواهید بپذیرید که موضع گیری نهادهای مجری و ناظر انتخابات در سال ۸۸ موجب بروز ابهاماتی گردید.چه لزومی داشت که با همه حمایتهایی که از رئیس جمور صورت می گرفت، مقاماتی که مسئولیتشان در انتخابات ایجاب می کرد که بیطرفی خود را حفظ نمایند وارد این کارزار شوند؟ مثلاٌ واجب بود که برخی از اعضاء شورای نگهبان به نفع یک کاندیدا سخنرانی نماید؟ آیا در این کشور سخنرانان و حامیان دیگری وجود نداشتند؟

شما بهتر می دانید که در برخی کشورها برای پرهیز از اینگونه شائبه ها، رئیس حکومت، دادستان عالی، فرماندهان ارتش حتی حق شرکت در انتخابات را ندارند، از این باب که مبادا شائبه طرفدای از کاندیدای خاصی به ذهن متبادر شود.

ما در برابر برخی بی قانونی ها سکوت کردیم.اما شما چرا در برابر واژه خس و خاشاک سکوت کردید؟ آیا آن ۱۴ میلیون شایسته این بی احترامی بودند؟ ما در برخی موارد درست عمل نکردیم.اما شما در برابر وجدان خود پاسخ دهید آن مظلومانی که هزینه های سنگین دادند و اراده ای هم برای دفاع از حقوقشان وجود نداشت باید چه می کردند؟

ضمن تائید تاکید حضرتعالی بر حفظ حقوق حاکمیت ولی حقوق حقه مردم چیزی نیست که در سایه حقوق حاکمیت بی رنگ شده و اصالت خویش را از دست بدهد. مخصوصا مردمی که امکانی برای دفاع از حقوق پایمال شده خویش نداشته باشند.مهم حمایت از مردمی است که امکانی برای دفاع از حقوق پایمال شده خود ندارند.اما به نکته جالبی اشاره داشتید.اینکه در این ۱۰ سال اقبال مردمی به اصول گرایان شده است.و اصلاح طلبان ظرفیت پذیرش این امر را نداشته اند.شما را انسان با اخلاقی می شناسیم. واقعاً به این سخنان باور دارید؟ اینکه در این ۱۰ سال اقبال مردمی با شما و همفکرانتان بوده؟ اصول گرایان در ۱۰ سال اخیر همواره در انتخاباتی بدون رقیب مسابقه داده اند.از انتخابات هفتم مجلس به این سو همواره اصلاح طلبان را رد صلاحیت کرده اند.اینک که با شما سخن می گوییم بخش زیادی از دوستان ما در زندان هستند. فضا برای هرگونه فعالیت سیاسی روز به روز محدودتر می شود.به این می گویید اقبال مردمی؟

با تمام تنگناها و محدودیتها در همین انتخابات پیش روی ریاست جمهوری و شوراهای شهر و روستا، اگر امکان حضور اصلاح طلبان را با شرایط عادلانه فراهم شود.آنگاه پاسخ خود را خواهید یافت.اصول گرایان تنها در انتخابات شورای دوم شهرها که با قهر مردم روبرو گردید و به پای صندوق ها رای نیامدند، توانستند با کسب یک دهم آرا در مقایسه با ادوار پیش، به صورت دمکراتیک برنده شوند.

حتی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ مجموع آراء ریخته شده به سبد اصلاح طلبان در مقایسه با مجموع سبد آرای اصول گرایان به طرز فاحشی بالاتر بود.اصول گرایان باید خوشحال بوده باشند که آن موفقیت تنها به دلیل تنوع کاندیداهای اصلاح طلبان محقق شده بود.

به هر حال اگر از این پایگاه اجتماعی اطمینان دارید، این گوی و این میدان.

 

برادر بزرگوار ما!

از شوکت و عظمت ایران عزیز سخن رانده اید که سخن حقی ایست و البته جای شکر دارد که می پذیرید وضعیت در حوزه های اقتصادی، مدیریتی و بین المللی خوب نیست! همین اندازه هم جای شکر دارد.اما باید یادآوری کرد که این دولت اصول گرا، بالاترین تخلفات قانونی و تخطی های فراوان و بی نظیری در عبور از مصوبات قانونی و مصوبه های مجلس و از همه مهمتر قانون اساسی دارد. کافی است تا به رفتارهای ایشان با نهادهای قانونی مخصوصاٌ مجلس شورای اسلامی نگاهی بیاندازید. اما مساله در اینجا نیست.مهم نوع راهبرد به مدیریت کلان اداره کشور است.ما دارای توان موشکی بازدارنده و از نظر نظامی قدرت اول آن هستیم که جای شکر دارد. اما ضمن افتخار به دست آوردها و زحماتی که در حوزه های نظامی و علمی بدست آمده باید از خود پرسید، آیا انقلاب اسلامی برای ورود به عرصه رقابت های نظامی پدید آمد؟ انقلاب برای این تحقق یافت تا بهره بهتری از مواهب دین اسلام وآزادی های سیاسی و مدنی و عدالت اجتماعی ببریم.شما نیک می دانید که شاخص های قدرت در جهان تغییر کرده است.دیگر با نگاه به زرادخانه های یک کشور در باره قدرت آن داوری نمی کنند.مثال روشن آن کشورهای کره شمالی و جنوبی هستند.اولی دارای قدرت نظامی بالا و هسته -ای است. در عوض، مردمانش از قحطی و گرسنگی در حال عسرت و فشارهستند و کشورشان پادگان بزرگ نام دارد.دیگری با امکانات نظامی محدود، جزء ۱۰ کشور در باشگاه تریلیون دلاری هاست.به سرنوشت مالزی بنگرید.در طول سی سال گذشته چه اتفاقی در این کشور روی داده که به یکی از بزرگترین قدرتهای اقتصادی منطقه شرق دور بدل شده است.قدرت یک کشور به رفاه و رضایتمندی مردمانش می باشد. به ارزش پول ملی، شاخص های اشتغال و رفاه و تامین اجتماعی مربوط می شود.چرا راه دوری برویم، مگر اتحاد جماهیر شوروی سابق رقیب غرب در مسابقه تسلیحاتی و رقابت های فضایی نبود؟ آنها بزرگترین اشتباهشان این بود که در اولویت های خود ناخواسته و یا زیر فشار غرب تغییر داده بودند.از اولویت اول رفاه و افزایش ثروت و توسعه اقتصادی به اولویت دیگری با عنوان رقابت تسلیحاتی و فضایی دست یافتند.از نتیجه این اقدام حضرت عالی بهتر اطلاع دارید.ما باید کاری کنیم که هرکس گذرنامه ایرانی را می بیند به آن احترام گذارد.راه نیل به این مهم نیز جنجال آفرینی و غوغاسالاری نیست.امروز در امر اشتغال با فاجعه روبرو هستیم.نرخ تورم بر اساس شاخص های رسمی نزدیک سی درصد و بر اساس آمارهای واقعی بیش از این می باشد. بانکها در حال ورشکستگی هستند.شاخص فلاکت رکوردی بی سابقه زده است.

اما شگفت انگیز است که اجازه دهیم دروغی بزرگ و روشن – از فرط تکرار- به عنوان حقیقت، حتی در نظر بزرگوارانی چون شما جا بیفتد. هر اقتصاددانی می داند که تورم یک ضربه بزرگ دولت ها به فرودست ترین و محرومترین اقشار هر کشور است.به نظر جنابعالی آیا این درست است که شبانه از جیب محرومان برداریم و بامدادان با دمیدن در بوق و کرنا و با اهداف انتخاباتی روشن، همان یا بخشی از آن را به عنوان عیدانه به خودشان بدهیم؟ آن هم در حالی که تولید ثروت متوقف شده، چراغ اشتغال،رو به افول است بهره وری واژه ای است فراموش شده…..؟.

با این همه با این نظر شما موافقیم که در دوران دولت فعلی فاصله طبقاتی کمتر شده است.تفسیر ما از این سخنان چنین است.این دولت دست به هدم کامل طبقه متوسط زده و با گسترش فقر، طبقه متوسط را به طبقه پایین نزدیک کرده است.در حالی که باید عکس این امر اتفاق می افتاد.حال با یک روش ساختاری برای گسترش فقر برای همه آحاد جامعه روبرو گشته ایم.

با این همه بر این باوریم که شما وضعیت را بهتر می دانید اما معذوریت های شما نیز قابل درک است!

جناب عسکراولادی!

با این همه نمی توان تنها از گذشته و تلخی ها سخن راند و راهی به سوی آینده تعبیر نکرد.ایران کشوری استثنایی با مردمانی بزرگ است.چنانچه هر چه زودتر از سیاست های غلط دست کشیم ضرر نکرده ایم.ما نمی- توانیم بدون توجه به عرصه تحولات منطقه ای و بین المللی افق جدیدی را برای سال ۹۲ ترسیم کنیم.یکی از مهمترین راهها برای گذر از بحران ها بازگشت و اعتماد به مردم است.این تفکر باطل و خطرناکی است که عده ای تصور می کنند با ایجاد امنیت ظاهری می توانند مسائل را حل نموده بر مشکلات فایق آیند.انتخابات آتی می تواند پیوند دهنده مجدد قلوب و نوعی حرکت به جلو مبتنی بر آشتی عمومی باشد.این انتخابات می تواند قواعد و استاندارد انتخاباتی را زنده و به تمام گروههای وفادار به قانون اساسی امکان رقابتی شفاف و رقابتی دهد.چنین انتخاباتی می تواند موجب تضمین ثبات و امنیت داخلی و خارجی کشور باشد.مردم را دلگرم نموده و آنها را به پای صندوق های رای آورده، ثبات و منافع ملی را تضمین کند.بدیهی است دولتی برآمده از انتخاباتی همه گیر و سالم می تواند با پشتوانه قوی به مذاکره با قدرت های خارجی برای حفاظت و حضانت از منافع ایران اسلامی در تمامی حوزه ها بپردازد.

ما به سهم خود برای تحقق چنین شرایطی دستان خود را به سوی شما و هر دلسوز و علاقمند به اعتلاء اسلام وایران دراز می کنیم.

در پایان باید اذعان نماییم، در شرایطی که بوق وکرنای جنجال آفرینان بلند است، شما دست به کار بزرگی برای تداوم این گفتگوها زده اید.تاریخ از این منش به نیکی یاد خواهد کرد

 

جمعه 13 بهمن 1398برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

علتش بد حجابی زن هاست

 

هرکجا مشکلات پابرجاست/ یا خرابی به نحوی از انحاست
بی گناهند جمله مسوولان / مطمئن باش بی کم و بی کاست
علتش بدحجابی زن هاست!

گر هدفمند گشته یارانه/ هیچ کس را اگر که یارا، نه
کی به تو گفت کار یارانه؟/ خوب بنگر، دلیل آن پیداست
علتش بدحجابی زن هاست!

هرکه معتاد بنگ و تریاک است/ آزمایش نشان دهد پاک است
پرقاچاق، ولوو و ماک است/ جنس هرآنچه خواستی اینجاست
علتش بدحجابی زن هاست!

نان فهمیده ها شده آجر/ کار پیدا نمی کند دکتر
شد اداره ز بی سوادان پر/ دور، دور صعود جاهل هاست
علتش بدحجابی زن هاست!

مردم آزرده اند و افسرده/ شور و شوق و امیدشان مرده
گفت با من زنی سیه چرده/ موقع خودکشی همین حالاست
علتش بدحجابی زن هاست!

گر ترافیک می شود افزون/یا که همچین شده است یا همچون
یا زمستان، هوا شود وارون/ یا دی اکسید کربنش بالاست
علتش بدحجابی زن هاست!

نیست بنزین به کارت ها کافی/ ولی از ما نبوده اجحافی
از چه بیخود دلیل می بافی؟/ این قَدَر هی نکش تو مو از ماست
علتش بدحجابی زن هاست!

از الف تا ی را گران کردیم/ قیمت خون جدّمان کردیم!
دلمان هرچه خواست، آن کردیم/ شد گران، گوشت، میوه، سبزی، ماست
علتش بدحجابی زن هاست!

هر دهاتی گذارمان افتاد/ زده شعبه، کمیته امداد
باز هم فقر می کند بیداد/ ریشه کن کردنش فقط رویاست
علتش بدحجابی زن هاست!

دوست داری که میلیونر باشی؟/ زود باید مامان و بابا شی!
گر به زیر مخارجش تا شی/ آن به ما چه؟ خودت دلت می خواست!
علتش بدحجابی زن هاست!

چون شود گم زجیبمان میلیارد/ یا بگیریم رو به مردم گارد
کلت و باتوم و پنجه بوکس و کارد/ بینمان این همه اگر بلواست
علتش بدحجابی زن هاست!

شده ملت مریدِ فارسی وان/ ماهواره مهمتر است از نان
هرکه دیدم نشسته پای آن/ بیست و سی وانهاده، بیند لاست!
علتش بدحجابی زن هاست!

مردها جفت و تاق می خواهند/ یک دو لاغر، دو چاق می خواهند
نصف زن ها طلاق می خواهند/ به خدا این یکی دگر سرراست
علتش بدحجابی زن هاست!

غرب را در فساد بینی غرق/ مرد با زن ندارد آنجا فرق
پسران را گرفته موها برق/ و زنان جمله شکل فارافاست
علتش بدحجابی زن هاست!

مگر آنجا نیامده توفان؟/ کرده آتشفشانشان فوران
سیل دائم می آید و بوران/ و زمین لرزه از چپ و از راست
علتش بدحجابی زن هاست!

شکر ایزد که ما مسلمانیم/ آن قَدَر از حجاب می دانیم
کایمن از باد و سیل و توفانیم/این بلایای خارجی ها just
علتش بدحجابی زن هاست!

عکس تفریط بین که افراط است/توی ایران،قطر،امارات است
خشکسالی ز افتخارات است/ورنه بارندگی که سیل آساست
علتش بدحجابی زن هاست!

عذرخواهم اگر خطا کردم/ شرح و تفسیر نابجا کردم
از خودم بیخودی دفا(!) کردم/شعر من گر بد است و گر ناراست
علتش بدحجابی زن هاست!

 

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 12 بهمن 1386برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

دین افساری است که به گردنتان می اندازند تا خوب سواری دهید و هرگز پیاده نمی شوند، باشد که رستگار شوید.

 

 

مــَمــَد نــبـــودی بــبــیــنــی...
شــــهــــر آزاد گـــشـــتـــه...
خــ ـــ ـــون شــهـــیــدان...
پــایـــــمــال گــشــتــه...

 

 

ما هر چه نداریم از این دی و بهمن است ...

 

به فرزندان خود شنا و سوارکاری بیاموزید، چون مملکت هم روی آب 

است، هم خر تو خر !!!

 

خارجی ها وقتی منتظرن my computer بالا بیاد چند تا چیز دانلود 

 

میکنن حوصله شون سر نره!

ما تا گوگل بالا بیاد چند تا فیلم میبینیم حوصلمون سر نره .. :|

 

 

بايد اعتراف كنم از نظر من چپ چپ نگاه كردن به افراد بالاي 50 سال تو 

دهه ي فجر هيچ ايرادي نداره !

 

اتل متل توتوله / یه آدم کوتوله


می گه به من رای بده / هر چی بگی قبوله
دموکراسی کیلو چند / همش ادا اصوله
جواب هر سوآلی / فشفشه اس و گلوله
اتل متل توتوله / کی بود می گف کوتوله؟
کوتوله های فکری / عجب ایده ی بکری
بالا رفتیم ماس بود / پایین اومدیم دوغ بود / هرچی می گف دروغ بود
آدرسو سر راس بگیر
کاسه تو ببر ماس بگیر

 

 

 

استاندار تهران: فرهنگ سازی برای حجاب باید از مهدکودک ها آغاز شود!

همون تو بیمارستان به محض به دنیا اومدن چادر سرشون کنی بهتر نیست!!@!

 

 

 

 

 

 

خاطرات ن ن بزر--گ
روزی برای اینکه بفهمیم فرزندمان درآینده
چکاره میشود دست به امتحان ساده ای زدیم.
در غیاب وی روی میز سکه های طلا، یک بطری
مشروب و یک قرآن قرار دادیم.
گفتیم اگر سکه را برداشت کاسب میشود و
دنبال پول و مال دنیا میرود. اگر قرآن را برداشت
مشخص است که آدم دینداری میشود و اگر هم
مشروب را برداشت دائمالخمر و نابکار میگردد.
پسرمان درمراجعت نگاهی به میز انداخت. قرآن را
زیر بغل زد، سکه را درجیب نهاد و بطری مشروب
را تا ته سر کشید. من و مادرش به هم نگاهی
غم انگیزکردیم چون دریافتیم پسرمان قطعاآخوند
خواهد شد!!؟؟@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

 

يك پسر تگزاسي براي پيدا كردن كار از خانه به راه افتاده و به يكي از 

اين فروشگاهاي بزرگ كه همه چيز مي فروشند (Everything Under a Roof) در ايالت كاليفرنیا رفت.

مدير فروشگاه به او گفت : يك روز فرصت داري تا به طور آزمايشي كار كرده و در پايان روز با توجه به نتيجه كار در مورد استخدام تو تصميم ميگيريم. در پايان اولين روز كاري مدير به سراغ پسر رفت و از او پرسيد كه چند مشتري داشته است ؟
پسر پاسخ داد كه يك مشتري مدير با تعجب گفت:
تنها يك مشتري ...؟ بي تجربه ترين متقاضيان در اينجا حدقل 10 تا 20 فروش در روز دارند.
حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است ؟پسر گفت:
134,999.50 دلارمدير تقريبا فرياد كشيد : 134,999.50 دلار .....؟
مگه چي فروختي ؟پسر گفت : اول يك قلاب ماهيگيري كوچك فروختم، بعد يك قلاب ماهيگيري بزرگ، بعد يك چوب ماهيگيري گرافيت به همراه يك چرخ ماهيگيري 4 بلبرينگه.
بعد پرسيدم كجا ميريد ماهيگيري ؟ گفت : خليج پشتي من هم گفتم پس به قايق هم احتياج داريد و يك قايق توربوي دو موتوره به او فروختم.
بعد پرسيدم ماشينتان چيست و آيا ميتواند اين قايق را بكشد؟ كه گفت هوندا سيويك من هم يک بليزر دبليو دي4 به او پيشنهاد دادم كه او هم خريدمدير با تعجب پرسيد :
او آمده بود كه يك قلاب ماهيگيري بخرد و تو به او قايق و بليزر فروختي ؟پسر به آرامي گفت : 
نه ، او آمده بود يك بسته قرص سردرد بخرد كه من گفتم بيا براي آخر هفته ات يك برنامه ماهيگيري ترتيب بدهيم،شايد سردردت بهتر شد !
 
 
 
 
و انسان تنها نشسته بود، غرق در اندوهی فراوان
 

همه حيوانات دور او جمع شدند و گفتند: مادوست نداريم تو را اينگونه غمگين ببينيم.
هر آرزویی داری بگو تا ما برآورده کنیم."انسان گفت: مي‌خواهم قدرت بینایی قوی داشته باشم.
كركس جواب داد: بينايي من مال تو."انسان گفت: "مي‌خواهم نیرومند باشم.پلنگ گفت: مانند من قدرتمند خواهي شد.
انسان گفت: مي‌خواهم اسرار زمين را بدانم.
مار گفت: نشانت خواهم داد.
و سپس تمام حيوانات هرچه داشتند به او دادند. وقتي انسان همه‌ی این هدایا را گرفت و رفت، جغد به بقيه حیوانات گفت: انسان دیگر خيلي چيزها مي‌داند و قادر است كارهاي زيادي انجام دهد.
من مي‌ترسم!گوزن گفت: ولي انسان به هرآنچه میخواست رسید، ديگر غمگین نخواهد بود.
اما جغد جواب داد: نه. حفره‌اي درون انسان ديدم. اشتیاق و حرصی عميق كه كسي را ياراي پر كردن آن نيست. اين همان چيزي است كه او را غمگين مي‌كند و مجبورش مي‌كند بخواهد. او آنقدر به خواستن ادامه مي‌دهد تا روزي هستي مي‌گويد: من تمام شده‌ام و ديگر چيزي ندارم پيشكشت كنم..........


ادامه مطلب ...
جمعه 29 دی 1398برچسب:, :: 16:40 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 اگر ميخواهي ساده زندگي كني

،به دنبال ظرفيت بالايي باش !!

در غير اينصورت آدم هاي بي فكر،با

 

زخم زبان تورا خون و دل مي كنند

 

 

 

آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را

هرگز هراسی ازفراموشی نیست چرا که جاودانند...

 

 

چه بسیار انسان ها دیدم، تنشان لباس نبود و چه بسیار لباس

های دیدم که انسانی درونش نبود...


هشدار !! سیرت مهم تر از صورت است.



جمعه 29 دی 1398برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 


پرنده ای به رسالت مبعوث شد

 

خداوند گفت : دیگر پیامبری مبعوث نخواهم فرستاد ، ان گونه که شما انتظار دارید اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد

 ماند.
وآنگاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد.


پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند.
وخدا گفت اگر بدانید حتی با آواز پرنده ای نیز می توان رستگار شد.
خدا رسولی از آسمان فرستاد . باران نام او بود همین که باران ، باریدن گرفت آنان که اشک را می شناختند رسالت او را دریافتند پس بی درنگ توبه کردند و روح شان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند .
خدا گفت : بدانید با رسول باران هم می توان به پاکی رسید.
خداوند پیامبر باد را فرستاد تا روزی بیم دهد و روزی بشارت . پس باد روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .
خداوند گفت : آن که خبر باد را می فهمد قلبش در بیم و امید می لرزد . قلب مومن این چنین است .
خدا گلی را از خاک برانگیخت تا معاد را معنا کند .
و گل چنان از رستاخیز گفت که از آن پس هر مومنی گلی که می دید رستاخیز را به یادمی آورد .
خدا گفت : اگر بفهمید تنها با گلی قیامت خواهد شد .


خداوند یکی از هزاران نامش را به دریا گفت . دریا بی درنگ قیام کرد و چنان به سجده افتاد که هیچ از هزارموج او باقی نماند . مردم تماشا می کردند عده ای پیام را دانستند پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند که هیچ از آنها باقی نماند .
خدا گفت : ان که به پیغمبر آبها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت .
و یاد دارم که فرشته ای به من گفت : جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر مرسل است ، اما همیشه کافری هست تا بارش باران را انکار کند و با گل بجنگد ، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر . اما هم امروز ایمان بیاور که پیغمبر آب و رسول باران و فرستاده باد برای ایمان آوردن تو کافی است.

چهار شنبه 20 دی 1398برچسب:, :: 19:51 :: نويسنده : ابراهیم کروبی


سلامتی همه رفقایی که نه دنیا عوضشون میکنه

 

نه من با دنیا

 

 

 

عوضشون

 

 


میکنم.

 

 

 


انگار

 

 


صبورتر که مى شوى

 

 


دنیا پــر رو تــر مى شود ...

 

 

 


این دنیا جاییست که

 



وقتى زانوهایت را ازشدت تنهایی بغل گرفته اى

 

به جاى همدردی...برایت

 

 

 

پول خرد مى اندازند!!!

 

 

 

 


سلامتی اونایی که خیلی وقته بریدن

 

 

 


دیگه نه ناز میکشن

 

 

 


نه انتظار میکشن

 

 


نه آه میکشن

 

 


نه درد میکشن

 

 


نه فریاد میکشن

 

 


فقط دست میکشن و میرن

 

 


ما همش فال حافظ میگیریم نگو حافظ خودش فال قهوه

 

میگرفته...!

 

 

 


پشت یه خاور نوشته بود : 
 
 

خدایا خیلی خستم . خوایم میاد . صبح بیدارم نکن
 
 

قشنگترین اصطلاح پشت کامیونی:

بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع

عشق آمد و گفت من بی سوادم

 

 

 

برو کنار داداش قسط دارم

 

 

 

 


دختر ار بهر عفت میکند چادر به سر /

 

نامه را از زیر چادر میدهد دست

 

 

 

پسر!

 

 


ای رفیق باوفا هر روز دعایت می کنم /

 

گر ندارم زانتیا خاور فدایت می

 

 

 

کنم

 

 

 

یاعلی گفتیم  و قسط آغاز شد

 

 


گر پادشاه عالمی آخر گدای مادری

 

 

 

گلگیرم ولی گل نمیگیرم

 

 

 


الهی چپ کنم شاید پرستارم تو باشی

 

 

 

 


رنج گل بلبل كشيد و برگ گل را باد برد

 

 


رنج دختر مادر كشيد و لذتش داماد برد!

 

 

 

سه شنبه 19 دی 1398برچسب:, :: 19:40 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

خدایا پس چرا من زن ندارم؟

زنی زیبا و سیمن تن ندارم؟

دوتا زن دارد این همسایه ما 

همان یک دانه را هم من ندارم 

آژانس ملکی امشب گفت به من: 

مجرد, بهر تو مسکن ندارم 

چه خاکی بر سرم باید بریزم؟ 

من بیچاره آخر زن ندارم 

خداوندا تو ستارالعیوبی 

وبر این نکته سوءظن ندارم 

شدم خسته دگر از حرف مردم 

تو میدانی دل از آهن ندارم 

تجرد ظاهرا”عیب بزرگی است 

من عیب دیگری اصلا”ندارم 

خودم میدانم این”اصلا” غلط بود 

در اینجا قافیه لیکن ندارم 

تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده 

خبر داری نیک ولی کن من ندارم؟ 

اگر او را فرستی دیگر از تو 

گلایه قد یک ارزن ندارم

شنبه 16 دی 1398برچسب:, :: 14:4 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

 

يك روز يك پسر كوچولو كه ميخواست انشا بنويسه از پدرش ميپرسه :

 

پدر جان ؛ لطفاً براى من بگين سياست يعنى چه ؟!

 

پدرش فكر ميكنه و ميگه ؛

 

بهترين راه اينه كه من براى تو يك مثال در مورد خانواده ى خودمون بزنم

 

كه تو متوجه سياست بشى .

 

من حكومت هستم ، چون همه چيز رو در خونه من تعيين ميكنم ،

 

مامانت جامعه هست ، چون كارهاى خونه رو اون اداره ميكنه ،

 

كلفت مون ملت فقير و پا برهنه هست ، چون از صبح تا شب كار ميكنه و هيچى نداره ،

 

تو روشنفكرى ، چون دارى درس ميخونى و پسر فهميده اى هستى ،

 

داداش كوچيكت هم كه دو سالش هست ، نسل آينده است ،

 

اميدوارم متوجه شده باشى كه منظورم چى هست و فردا بتونى در اين

 

مورد بيشتر فكر كنى ؛

 

پسر كوچولو نصف شب با صداى برادر كوچيكش از خواب مى پره ،

 

ميره به اتاق برادر كوچيكش و ميبينه زيرش رو كثيف كرده و داره توى

 

خرابى خودش دست و پا ميزنه ،

 

ميره توى اتاق خواب پدر و مادرش و مى بينه پدرش توى تخت نيست و

 

مادرش به خواب عميقى فرو رفته و هر كارى ميكنه مادرش از خواب بيدار

 

نميشه ،

 

ميره به اتاق كلفت شون كه اون رو بيدار كنه ، مى بينه باباش توى تخت

 

كلفت شون خوابيده و ...!!!؟؟؟

 

ميره و سر جاش ميخوابه و فردا صبح از خواب بيدار ميشه ...

 

فردا صبح باباش ازش ميپرسه ؛ پسرم !

 

فهميدى سياست چيست ؟

 

پسر ميگه ؛ بله پدر ، ديشب فهميدم سياست چى هست،

 

سياست يعنى اينكه ؛

 

حكومت ، ترتيب ملت فقير و پا برهنه رو ميده ،

 

در حالى كه جامعه به خواب عميقى فرو رفته ،

 

و روشنفكر هر كارى ميكنه نمى تونه جامعه رو بيدار كنه ،

 

و نسل آينده داره توى كثافتى دست و پا ميزنه كه

 

جامعه با بى خيالى تمام

،

مصلحت را بر اين ترجيح داده است

شنبه 16 دی 1398برچسب:, :: 13:51 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

بچه عقاب
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که ...
باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند پرواز کند.اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت

 

فضیلت و تباهی

 

 

زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛.
فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند.
آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.
روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.
مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا"
فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم....
و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول
کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به
شمردن ....یک...دو...سه...چهار...همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛
خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛
اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛
هوس به مرکز زمین رفت؛
دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛
طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.
و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...
همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست
تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.
در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.
نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد
رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.
اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی
پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.
دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.
او از یافتن عشق ناامید شده بود.
حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او
پشت بوته گل رز است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد
ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف
شد . عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده
بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.
شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.
او کور شده بود.
دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمانکنم
عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو
و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است
و دیوانگی همواره در کنار اوست

 

 

 

 

 

 

 دختر دانشجو

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسيد: مزاحم نیستم کنار دست شما

بنشينم؟


دختر جوان با صدای بلند گفت: نمی‌خواهم يک شب را با شما بگذرانم !


تمام دانشجويان در کتابخانه به پسر که بسيار خجالت زده شده بود نگاه کردند...

پس از چند دقيقه دختر به سمت


آن پسر رفت و در کنار ميزش به او گفت: من در زمینه روانشناسی

پژوهش می کنم و ميدونم مردها به چه چيزی فکر میکنند، گمان کنم

شمارا خجالت زده کردم. درست است؟
پسر با صدای بسيار بلند گفت: 200 دلار برای يک شب !!؟ خيلی زياد است !!!
و تمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غير عادی کردند...

پسر به گوش دختر زمزمه کرد: من حقوق میخوانم و ميدانم چطور

شخص را گناهکار جلوه بدهم

 

 

پیرمرد

پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز ...
پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود

 

 

جمعه 8 دی 1398برچسب:, :: 14:20 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

حکایت  گریه دار

 

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد.
الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت .
ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود،
ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید.
هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد.
ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد ، که استراحت کند.
در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد .
وقتی که دوباره به پشت بام رفت ، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود.
به ناچار خودش برگشت پایین .
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده،
بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد .
و ملا نصر الدین گفت:
لعنت بر من که نمی دانستم که اگر خر به جایگاه رفیع برسد هم انجا را خراب می کند و هم خود را به کشدن می دهد!!!!@@@

 

  جالب اما؟؟!!

 

یک روز صبح در کشور آلمان مردمی که برای خرید شیر آمده بودند ، در کمال تعجب دیدند شیری که تا دیروز 1 یورو فروخته میشد ، امروز 1.5 یورو عرضه میشود . هیچ کس سرو صداو اغتشاشی نکرد اما ، هیچ کس هم شیر نخرید.

بطری های شیر به کارخانه مرجوع شد و همان شب آنگلا مرکل از تلویزیون رسمی آلمان بصورت زنده از مردمان کشورش بابت این گرانی عذر خواهی کرد و از فردا شیر دوباره به قیمت 1 یورو توزیع شد ...!!!!

یک روز صبح در کشور ايران
یک روز صبح در کشور ايران مردمی که برای خرید شیر آمده بودند ، در کمال تعجب دیدند شیری که تا دیروز 350 تومان فروخته میشد ، امروز 750 تومان عرضه میشود . همه کس سرو صداو اغتشاشی كردند اما ، همه هم شیر خریدند و حتي از نياز روزانه نيز بيشتر خريدند !!!

پاكت های شیر به کارخانه مرجوع نشد و همه به فروش رسيد حتي در بازار ناياب نيز شد و فرداي همان روز مجددا قيمت شير افزايش پيدا كرد و به 1350 تومان رسيد و همچنان مردم خريدند و كسي هم عذرخواهي نكرد و شير نيز توزيع شد .....!!!!!!!

پسر  ک بیکار

 

 ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻧﻬﺎﻱ ﺩﻭﺭ ﭘﺴﺮﻱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﭘﺪﺭﺵ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﻛﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﻲ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ . ﺍﻳﻦ ﭘﺴﺮ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻛﻠﻴﺴﺎﻳﻲ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﻳﻜﻲ ﻣﺤﻞ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﻜﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﺮﻣﺮ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻁ ﻛﻠﻴﺴﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﻴﺮﻩ ﻣﻲ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲ ﮔﻔﺖ . ﺭﻭﺯﻱ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﻠﻴﺴﺎ ﻋﺒﻮﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﭘﺴﺮﻙ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﻜﻪ ﺳﻨﮓ ﺧﻴﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲ ﮔﻮﻳﺪ . ﺍﺯ ﺍﻃﺮﺍﻓﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺴﺮ ﭘﺮﺳﻴﺪ . ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺣﻴﺎﻁ ﻛﻠﻴﺴﺎ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﻜﻪ ﺳﻨﮓ ﺧﻴﺮﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲ ﮔﻮﻳﺪ . ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﺴﺮﻙ ﺳﻮﺧﺖ . ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ » : ﺟﻮﺍﻥ، ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺑﻴﻜﺎﺭ ﻧﺸﺴﺴﺘﻦ ﻭ ﺯﻝ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩ ﻛﺎﺭﻱ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻛﻨﻲ ﻭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯﻱ «. ﭘﺴﺮﻙ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺣﻴﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ، ﻣﺼﻤﻢ ﻭ ﺟﺪﻱ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺧﻴﺮﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺤﻜﻢ ﻭ ﻣﺘﻴﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ » : ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻻﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﻫﺴﺘﻢ «! ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺧﻴﺮﻩ ﺷﺪ . ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ . ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﭘﺴﺮﻙ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻳﻚ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺑﺎ ﺷﻜﻮﻩ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﻭﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺟﺰﻭ ﺷﺎﻫﻜﺎﺭﻫﺎﻱ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺳﺎﺯﻱ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ . ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﺰ ﭘﺴﺮ » ﻣﻴﻜﻞ ﺍﻧﮋ 

 برای تغییر حال و هواتون


غضنفر با پسرش ميرند توي باغ ميوه دزدي, صاحب باغ ميرسه فرار ميكنن 
يارو داد ميزنه وايسا 
كره خر , بچه غضنفر ميگه بابا من شناسائي شدم تو برو

 

جمعه 8 دی 1398برچسب:, :: 10:49 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

مشاور پیر

 

يك مشاور مي‌ميرد و در آن دنيا در صفي كه هزاران نفر جلوي او بودند براي محاسبه اعمالش مي‌ايستد. اندكي نگذشته بود كه فرشته محاسب ميز خود را ترك مي‌كند و صف طولاني را طي كرده و به سمت مشاور مي‌آيد و به گرمي به او سلام كرده و احترام مي‌گذارد. فرشته، مشاور را به اول صف برده و او را بر روي مبل راحتي كنار ميزش مي‌نشاند.

مشاور مي‌گويد: "من از اين توجه شما سپاسگزارم، اما چه چيزي باعث شده كه اين گونه با من رفتار كنيد؟"

فرشته محاسب مي‌گويد: "ما براي افراد مسن احترام ويژه‌اي قائل مي‌شويم. ما يك پردازش اوليه بر روي تمامي كارنامه‌هاي اعمال انجام داده‌ايم و من ساعاتي را كه شما به عنوان ساعات مشاوره براي مشتريان خود اعلام كرده‌ايد جمع زدم. بر اساس محاسبه من، شما حداقل 193 سال سن داريد!"

 

بهشت و جهنم

 

 

 

فردی از پروردگار در خواست کرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد

 خداوند دعای او را مستجاب کرد

 در عالم شهود او  وارد اتاقی شد که جمعی از مردم در اطراف ديگ بزرگ غذا نشسته بودند
همه گرسنه نا اميد و در عذاب بودند
هر کدام قاشقی داشت که به ديگ می رسيد
ولی  دسته قاشقها بلند تر از بازوی آنها بود
به طوری که نمی توانستند قاشق را به دهانشان برسانند
عذاب آنها وحشتناک بود !

آنگاه ندا آمد :اکنون بهشت را نظاره کن 
او به اتاق ديگری که درست مانند اولی بود وارد شد

 ديگ  غذا..جمعی از مردم ...همان قاشقهای دسته بلند ...
ولی در آنجا همه شاد و سير بودند
آن مرد گفت : نمی فهمم !!!چرا مردم اينجا شادند
در حالی که در اتاق ديگر بد بختند؟

با آنکه همه چيزشان  يکسان است؟
ندا آمد که
در اينجا آنها  ياد  گرفته اند  که يکديگر  را تغذيه  کنند
هر کسی  با  قاشقش  غذا در دهان  ديگری  می گذارد
چون  ايمان  دارد  که  کسی  هست  که  در دهانش  غذايی  بگذارد

گا م های کوچک

 

 

يكي از مربيان بسيار موفق ورزشي، پيروزي هاي خود را دستاورد پيشرفت تدريجي و مداوم مي دانست.

تيم او در سال پيش با تمام كوشش و تلاشي كه به خرج داد، به تيم حريف باخت.

وي براي جبران اين شكست، طرحي بر پايه "پيشرفت هاي كوچك و مستمر " ريخت و بازيكنان را متقاعد كرد كه اگر هر يك از آنها توانايي هاي خود را در يك مهارت ورزشي تنها به ميزان يك درصد بالا ببرند، با اختلاف زيادي از حريف جلو خواهند افتاد.

مربي به بازيكنان گفت كه يك درصد رقم بسيار ناچيزي است، اما اگر ۱۲ بازيكن، هر يك در ۵ زمينه ورزشي به ميزان يك درصد بهتر بازي كنند، مجموعه اين ارقام به معني ۶۰ ٪ بازي بهتر است.

در حالي كه براي قهرماني تنها ۱۰٪ پيشرفت كافي است!                                                           

 

"اين كه اين استدلال تا چه اندازه درست يا نادرست است،اصلا مهم نيست."
مهم اين است كه افراد اين هدف را قابل دسترس مي ديدند.
همه اطمينان داشتند كه مي توانند قدرت خود را به ميزان حداقل يك درصد افزايش دهند.
اين احساس اطمينان و نزديك بودن به هدف، موجب شد كه از اين حد نيز فراتر رفتند.
جالب اين است بدانيد كه اكثر آنها ركورد خويش را بيش از
۵٪ ترقي دادند و بسياري از آنها تا ۵۰٪ بهتر از گذشته شدند. ، آنها در سال بعد آسانتر از هميشه مسابقه را بردند

 

 

 

باز سازی دنیا

 

 

         بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است: «كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم. اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!!»

 

 

مرد بالن سوار ومرد روی زمین

 

         مردي در يك بالن در حال پرواز كردن بود كه متوجه شد گم شده است. در حالي كه ارتفاع بالن را كم مي‌كرد، مردي را ديد.

         مرد بالن‌سوار فرياد زد: "ببخشيد، مي‌توانيد به من كمك كنيد. من به دوستم قول دادم كه نيم ساعت پيش او را ملاقات كنم، اما حالا نمي‌دانم كجا هستم."

         مرد روي زمين پاسخ داد: "بله. شما در يك بالن در ارتفاع حدود 10 متر از سطح زمين معلق هستيد. شما از شمال بين 40 و 42 درجه عرض جغرافيايي و از غرب بين 58 و 60 درجه طول جغرافيايي قرار داريد."

         مرد بالن‌سوار پاسخ داد: "شما بايد مهندس باشيد."

         مرد روي زمين گفت: "بله. از كجا فهميدي؟"

 

 

 

مرد بالن‌سوار گفت: "خوب، همه چيزهايي كه گفتي از نظر فني درست است، اما من نمي‌دانم با اطلاعاتي كه دادي چكار كنم و در حقيقت هنوز گمشده هستم."
مرد روي زمين پاسخ داد: "شما بايد مدير باشيد."
مرد بالن‌سوار گفت: "بله من مدير هستم، اما از كجا فهميدي؟"
مرد روي زمين گفت: "خوب، شما نمي‌داني كجا هستي و نمي‌داني كجا مي‌روي. شما قولي داده‌اي اما نمي‌داني آن را چگونه عملي كني و انتظار داري من مشكلت را حل كنم. واقعيت اين است كه شما دقيقاً در همان موقعيت پيش از برخوردمان قرار داري اگر چه ممكن است در بيان آن مقداري خطا داشته باشم."

 

 

ارزش هاي محوري سازمان

 

 

 

كشتي جنگي مأموريت يافته بود براي آموزش نظامي به مدت چند روز در هوايي طوفاني مانور بدهد. هواي مه‌آلود سبب شده بود كه كاركنان كشتي ديد كمي داشته باشند. در نتيجه ناخدا در پل فرماندهي عرشه ايستاده بود تا همه فعاليت‌ها را زير نظر داشته باشد.پاسي از شب نگذشته بود كه ديده‌بان روي پي فرمانده گزارش داد: نوري در سمت راست كشتي به چشم مي‌خورد.

ناخدا فرياد زد: آيا آن نور ثابت است يا به طرف عقب حركت مي‌كند؟

ديده‌بان جواب داد: ثابت است؛‌ و مفهوم اين بود كه در مسيري هستيم كه با هم تصادف خواهيم كرد.

 

 

ناخدا به مأمور ارسال علائم گفت: به آن كشتي علامت بده كه رو در روي هم هستيم، توصيه مي‌كنم 20 درجه تغيير مسير بدهيد.
جواب علامت اين بود: شما بايد 20 درجه تغيير مسير بدهيد.
ناخدا گفت: علامت بده كه من ناخدا هستم و آنها بايد 20 درجه تغيير مسير بدهند.

پاسخ آمد: بهتر است شما 20 درجه تغيير مسير بدهيد.
در اين هنگام كه ناخدا به خشم آمده بود، تفي به زمين انداخت و گفت: علامت بده كه از يك كشتي جنگي علامت فرستاده مي‌شود 20 درجه تغيير مسير بدهيد.
پاسخ آمد: من فانوس دريايي هستم.
انگاه كشتي تغيير مسير داد.

 

 

دلزدگی از یک شغل

 

         نجار پيري بود كه مي‌خواست بازنشسته شود. او به كار فرمايش گفت كه مي‌خواهد ساختن خانه را رها كند و از زندگي بي دغدغه در كنار همسر و خانواده‌اش لذت ببرد.

         كارفرما از اين كه ديد كارگرش مي‌خواهد كار را ترك كند ناراحت شد. او از نجار پير خواست كه به عنوان آخرين كار، تنها يك خانه ديگر بسازد. نجار پير قبول كرد، اما كاملاً مشخص بود كه دلش به اين كار راضي نيست. او براي ساختن اين خانه، از مصالح بسيار نامرغوبي استفاده كرد و با بي‌حوصلگي، به ساختن خانه ادامه داد.

 

 

وقتي كار ساختن خانه به پايان رسيد، كارفرما براي وارسي خانه آمد. او كليد خانه را به نجار داد و گفت : «اين خانه متعلق به توست. اين هديه‌اي است از طرف من براي تو ».
نجار شوكه شده بود. مايه تأسف بود! اگر مي‌دانست كه دارد خانه‌اي براي خودش مي‌سازد، مسلماً به گونه‌اي ديگر كارش را انجام مي‌داد.

 

 

 

رقابت سالم

در يك كارخانه فولاد، سرپرست شيفت تعداد بهرهاي توليدي يك گروه را در طي هر شيفت ثبت مي‌كرد و مدت‌ها بود كه تعداد بهرها از 6 فراتر نمي‌رفت.

سرانجام روزي شيفت اول توانست اين ركورد را پشت سر بگذارد و يك بهر بيشتر توليد كند. سرپرست شيفت اول يك عدد 7 بزرگ با گچ روي زمين مقابل كوره ثبت كرد. همان گونه كه انتظار مي‌رفت، سرپرست شيفت دوم، عدد نوشته شده را ديد و رقابت آغاز شد. كاركنان شيفت دوم بر تلاش خود افزودند و صبح روز بعد كه شيفت اول سر كار حاضر شد نه عدد 7 ،كه عدد 8 را مقابل خود ديد.

چند هفته بعد اين عدد 9 و سپس 10 شد.

 

 

حل مسئله

 

         پدر روزنامه مي‌خواند اما پسر كوچكش مدام مزاحمش مي‌شود. حوصله پدر سر رفت و صفحه‌اي از روزنامه را كه نقشه جهان را نمايش مي‌داد جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد.

         «بيا! كاري برايت دارم. يك نقشه دنيا به تو مي‌دهم، ببينم مي‌تواني آن را دقيقاً همان طور كه هست بچيني؟»

         و دوباره سراغ روزنامه اش رفت. مي‌دانست پسرش تمام روز گرفتار اين كار است. اما يك ربع ساعت بعد، پسرك با نقشه كامل برگشت.

         پدر با تعجب پرسيد: «مادرت به تو جغرافي ياد داده؟»

         پسر جواب داد: «جغرافي ديگر چيست؟ پشت اين صفحه تصويري از يك آدم بود. وقتي توانستم آن آدم را دوباره بسازم، دنيا را هم دوباره ساختم.»

غاز و سار

 

غاز يك معاون داشت،‌ اسمش سار بود. غاز رفت توي فكر كه چطور مي‌تواند از دست او خلاص شود. فكر كردن سبب مرگ او شد چرا كه عادت به فكر كردن نداشت بلكه اين سار بود كه عادت داشت برايش فكر كند

 

 

درسی از طبیعت

 

         روزي در جنگلي كلاغي در تمامي طول روز بر روي شاخه درختي نشسته بود و هيچ كاري انجام نمي داد.

         خرگوش كوچكي او را ديد و از او پرسيد: "آيا من هم مي توانم مانند تو تمام روز را در گوشه اي بنشينم و هيچ كاري انجام ندهم؟".

         كلاغ پاسخ داد: "البته، چرا نه".

         خرگوش هم زير همان درخت نشست و استراحت خود را آغاز كرد.

         ناگهان سرو كله روباهي پيدا شد. روباه پريد و خرگوش را گرفت و خورد.

         نتيجه: براي اينكه بتواني بنشيني و هيچ كاري انجام ندهي، بايد در جايگاه بالايي قرار داشته باشي

 

 

 

آلیس و گربه

آليس: "لطفاً به من بگو از كدام راه بايد بروم؟”

 

گربه: "بستگي به اين دارد كه كجا مي‌خواهي بروي؟”

 

آليس: "خيلي برايم مهم نيست كجا بروم.”

 

گربه: "پس مهم نيست از كدام راه بروي."

 

چهار شنبه 6 دی 1398برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

راز آرامش درون چیست؟

راز آرامش درون در این است که دلت همیشه شاد باشد، حتی هنگامی که دیگران عبوس هستند....

 

1 - راز آرامش درون خویشتنداری است، انرژیهای خود را پراکنده نکن، بلکه آنها را تحت نظر داشته باش و به طرز مفیدی هدایتشان کن.

 

2 - راز آرامش درون در این است که هر کاری را با حواس جمع و علاقه انجام دهی.

 

3 - راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است،  ... گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کن.

 

4 - راز آرامش درون در آسایش درون است، یعنی آسایش جسمانی ، عاطفی ذهنی و معنوی. 

 

5 - راز آرامش درون در دل نبستن است، این را بدان که در حقیقت هیچ چیز و هیچ کس به تو تعلق ندارد.

 

6 - راز آرامش درون در شادی است، افکار شادی آفرین را آگاهانه حفظ کن.

 

7 - این را بدان که شادی در درون تو جای داردو نه در اشیاء و شرایط خارج از وجود تو .

 

8 - راز آرامش درون در این است که همه چیز را همانطور که هست بپذیری ، آنگاه با امید و آرامش در جهت بهبودی آن قدم برداری.

 

9 - راز آرامش درون در درک این مطلب است که تو نمی توانی دنیا را تغییر دهی، اما می توانی خودت را تغییر دهی.

 

10 - راز آرامش درون در دوستی با افراد مثبت است، از معاشرت با افرادی که طبیعتی خالی از صفا و صمیمیت دارند پرهیز کن.

 

11 -  راز آرامش درون در ایجاد آرامش در محیط اطراف خویش است.

 

12 - راز آرامش درون در یک زندگی ساده است، ضروریات زندگی را دوباره برای خود تعریف کن.

 

13 - راز آرامش درون در یک زندگی سالم است، هر روز ورزش کن، غذای مناسب بخور و نفس عمیق بکش.

 

14 - راز آرامش درون در داشتن وجدانی پاک است.

 

15 - راز آرامش درون در رفتار آزادانه است، رفتاری که بر آمده از خود واقعی ات باشد، نه افکار دیگران.

 

16 - راز آرامش درون در این است که در تمام مراحل زندگی از حق پیروی کنی.

 

17 - راز آرامش درون در غبطه نخوردن به مال دیگران است، این را بدان که آنچه حق توست، هر طور شد خود را به تو خواهد رساند.

 

18 - راز آرامش درون در گله مند نبودن است، آنچه دنیا به تو می بخشد، در مقابل چیزی است که پیش تر ، تو به او بخشیده ای.

 

19 -  راز آرامش درون در این است که اشتباهات خود را بپذیری و بدانی که فقط خود تو می توانی آنها را به موفقیت تبدیل کنی.

 

20 - راز آرامش درون در این است که بر دشمن درونت غلبه کنی، نه اینکه او را سرکوب کنی.

 

21 - راز آرامش درون در تمرین اراده است، حتی اگر ذهنت به شدت با آن مخالف باشد.

 

22 - راز آرامش درون در این است که دلت همیشه شاد باشد، حتی هنگامی که دیگران عبوس هستند.

 

23 - راز آرامش درون در این است که به جای توقع خوشحالی از دیگران، خودت آنها را خوشحال کنی.

 

24 -  راز آرامش درون در این است که خیر و سلامت دیگران را خیرو سلامت خود بدانی.

 

25 - راز آرامش درون در بی آزار بودن است، هرگز کسی را نرنجان.

 

26 -  راز آرامش درون، کار کردن درکناردیگران است، نه در مقابل آنها.

 

 

چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

ه کلاغ و يه خرس سوار هواپيما بودنُ کلاغه سفارش چايي ميده چايي رو که ميارن يه کميشو ميخوره باقيشو مي پاشه به مهموندار مهموندار ميگه چرا اين کارو کردي؟ کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه ،پررو بازي! چند دقيقه ميگذره باز کلاغه سفارش نوشيدني ميده باز يه کميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار مهموندار ميگه : چرا اين کارو کردي؟ کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه ،پررو بازي ! بعد از چند دقيقه کلاغه چرتش ميگيره خرسه که اينو ميبينه به سرش ميزنه که اونم يه خورده تفريح کنه ... مهموندارو صدا ميکنه ميگه يه قهوه براش بيارن قهوه رو که ميارن يه کميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار مهموندار ميگه چرا اين کارو کردي؟ خرسه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه، پررو بازي اينو که ميگه يهو همه مهموندارا ميريزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپيما ميبرن که بندازنش بيرون خرسه که اينو ميبينه شروع به داد و فرياد ميکنه کلاغه که بيدار شده بوده بهش ميگه: آخه خرس گنده تو که بال نداري مگه مجبوري پررو بازي دربياري!!!!!!!!

 

هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود. اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند!

شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 20:18 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

سه حاجت یک کنیز

عربی کنیزی داشت، که او را بسیار دوست می داشت.  روزی به او گفت: می خواهی که خلافت از آن تو باشد؟ گفت :نه ؛ گفت  چرا؟ گفت : امت  می میرد و تباه  می شود. گفت پس چه می خواهی؟ گفت:سلامتی: گفت دیگر چه؟ گفت: روزی فراخ، که کسی  را بر من منت نباشد.گفت دیگر چه؟ گفت گمنامی، چرا که  بلا بر نام آوران تند تر فرود  اید.

 

رنج بی همسر اسان تر است

به یکی از نیکوکاران  گفتند: تا کی بی همسر خواهی ماند؟ گفت :رنج بی همسری آسان تراز تحمل سختی در تامین مخارج همسر است.

 

پادشاهی جاودانه

پادشاهی روزی  به وزیر خود گفت: چه خوب است  پادشاهی! اگر جاودانه  باشد. وزیر گفت اگر جاودانه می بود ، نوبت به تو نمی رسید.!!@@

 

نه خوبی و نه بدی

به فیثا غورث گفتند : چه کسی  از دشمنی مردم  به سلامت  است؟ گفت: آن کسی که نه  از او خوبی سر زند، نه بدی، پرسیدند ،چگونه  ؟گفت : اگر  ازاو خوبی سر زند ، بدان با او دشمنی کنندو چون بدی از او آشکار شود ، خوبان  به دشمنی با او بر خیزند.

 

از نوادر اندیشه

مردی که فریفته زنی بود، به او نوشت : خیالت رابفرست تا بر من بگذرد و او در پاسخ  نوشت : دو دینار بفرست تا به بیداری به نزدت آیم.

 

اگر خرد را پیش نگیریم از کردارمان همیشه آزرده  خاطریم

سه شنبه 7 آذر 1398برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

احترام

 

زباله ها را به موقع جلوی دربگذارید، بارفتگرها بااحترام بر خورد کنید، ماهانه و عیدی آنها را به موقع پرداخت  کنید.. این جا ایران است... ممکن است یکی از همین روزها رئیس جمهور شود.

 

حماسه

لطفا انگشتان  را در  دماغ  خود فرو نبرید!

قرار است این انگشتان چند روز دیگر

حماسه بیافرینند!!!!

 

مهم برد و باخت نیست

 کمیته ماست مالی گند کاریها در مورد  باخت تیم ملی فوتبال اعلام کرد:

 مهم نتیجه نیست مهم برد و باخت نیست

مهم نشان دادن استقلال و تمامیت ارضی  و اثبات  حق مسلم مردم  همیشه در صحنه در تمام میادین می باشد؟؟؟!!

 

تست کوتاهی

کدام مورد کوتاه تر است؟؟

1-مدت خوشحالی  بعد از قبولی در دانشگاه

2- عمر پدر دانشجویان دانشگاه ازاد

3- مانتوی دختران دانشجو

4- پای فارغ التحصیلان، نسبت به دستشان

 

شعار

شعار  بنده خدا در تظاهرات:  وای به روزی  که بفهمم چی شد!!!

 

 ولیعهد نا کجا اباد

 روزی شاعر معروفی   پرسید؟؟

 چرا ولیعهد می تواند در جهارده سالگی بر تخت بنشیند و سلطنت کند ، اما تا هجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند؟؟

به او جواب دادن: بخاطر اینکه  اداره کردن  یک مملکت از اداره کردن  یک زن به مراتب اسانتر است!

 

 

گفت: بخوان
 پرسید: چه بخوانم؟ من که سواد ندارم
 
گفت: بخوان!
 
این حکم وزارت کشور توست !!!

 

 بی تفاوت باش به جهنم!!!!؟؟؟

مگر دریا مرد از بی بارانی؟؟؟؟؟!!!!!!

 

یک شنبه 26 شهريور 1398برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

عبارات تاکیدی!!!!!

اگر تنها ترین تنها شوم                   باز خدا هست

او جانشین همه نداشتن هاست

نفرین ها و آفرین های بی ثمر است.

اگر تمام خلق  گر گ های  هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو مهربان آسیب نا پذیر من هستی

ای پناهگاه ابدی

                                تو می توانی جانشین همه بی  پناهی ها شوی!!!

((دکتر شریعتی))

 

 

 

می دانی ، آخرین  سخن مسیح بر سر صلیب چه بود ؟

برای دشمنانش  دعای خیر کرد ؛ پدر؛ آنها را عفو کن  زیرا نمی دانند چه می کنند!!!

 

یادت باشد: ترس پدر بی ایمانی است

 

 بدون کار و تلاش ، زیباترین  فلسفه های جهان نیز کمکی  به شما نخواهد کرد!

 

 

یادت باشد  خوبی و بدی ، تنها زایده تفکر ماست!

 

 

یادت باشد: این میل شماست! می توانید  امشب دست از پا خطا کنید و فردا تاسف آن خورید!

 

 

 

مثبت اندیشی آن است  که ؛ جابجا  کردن کوهها را ممکن بدانی!

 

 

به خاطر بسپار:هرگز نمی توانید  در حالی که دستهایتان را در جیب خود کرده اید، از نردبان  موفقیت و پیروزی بالا بروید!

 

 

فرار نکن! نترس ! با موقعیت  روبرو شو. فقط ایمان  داشته  باش که می توانی  از عهده آن بر آیی!@

 

 

از یاد مبر: عوام از گناه  توبه میکنند و خواص از غفلت!

 

 

از را ههای مروید  که روندگان  آن بسیار اند!

از راههایی بروید که روندگان آن کم اند!

 

 

 گاه از هراس کوچک شدن نمی توانیم  رشد کنیم  و از ترس  گریستن نمی توانیم بخندیم!

 

 

به خاطر بسپار سخنان  خداوند را جدی بگیر تا خداوند  سخنان تو را جدی بگیرد!

 

چهار شنبه 25 مرداد 1398برچسب:, :: 18:58 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 


مملکته داریم؟؟؟

دو روزه با دختره رفیق شدی، میپرسه فامیلیت چیه؟ میگی میخوای چی کار؟ میگه میخوام ببینم به اسم بچه هامون که انتخاب کردم میاد یا نه!! …

 

مملکته داریم؟؟؟

یارو گیتار الکتریک تو اتاقم دیده میگه تو هم شیطان پرست شدی!!

.

 

مملکته داریم؟؟؟

 

 به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، برمیگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی!!

 

مملکته داریم؟؟؟

هر روز تو دانشگاه میبینیم ۱۰۰ تا دختر مدرسه ای رو به صف کردن، معلمشونم جلو، آوردن بازدید از دانشگاه، مگه باغ وحشه اینا رو هر روز میارین بازدید!!

 

مملکته داریم؟؟؟

اینم از مجلس ختم، با کفش رفتیم با دمپایی برگشتیم!!


 

 

 

مملکته داریم؟؟؟

یارو رو آوردن تو تلویزیون، زیر اسمش نوشته: “کارشناس مسائل یمن”، من موندم این بنده خدا تو این ۴۰ سال از چه راهی نون در میآورده!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

پارسال همت مضاعف رو فقط عزرائیل فهمید، امسال هم جهاد اقتصادی رو فقط ربع سکه!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

قبلاً برق میرفت بابامون فحش رو میکشید به اداره برق، الان برق میره خوشحال هم میشه!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

خانومه ناراحت توی تاکسی: به فاصله چند روز هم شوهرم بهم خیانت کرد هم دوست پسرم!!

 

مملکته داریم؟؟؟

واسه دوست دخترت شارژ می فرستی، بعد میگه تو بزنگ!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

واسه داداشمون رفتیم خواستگاری، ننه جون طرف در اومده میگه ۲۰۱۲ تا سکه مهریه به نیت المپیک لندن!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

هر بار که صفحه ی فیلترینگ رو دیدم یه صلوات فرستادم. مامانم میگه همینطور ادامه بدی جات تو بهشته!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

میگه به خدا راست میگم. طرف میگه نه، اگه راست میگی بگو به جون مامانم!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

ایران که هستیم توی سوپرمارکت دنبال جنس خارجی میگردیم، بعد خارج که میریم میافتیم دنبال جنس ایرانی!!

 

مملکته داریم؟؟؟

برنامه احکام گذاشتن، ملت زنگ میزنن، یکی میگه من رکعت اول، توی رکوع یادم افتاد سجده نرفتم! حکمش چیه؟!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

سریال ستایش زنه به شوهرش میگه: باردارم! شوهره بجای اینکه بغلش کنه میره بیرون، رو به بقاله داد میزنه هووووراااا!!

 

مملکته داریم؟؟؟

رفتم سوپر مارکت میگم آقا کرم کارامل دارین؟ میگه کرم فقط ساویز داریم!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

سالای پیش جایزه بانک ملت یه منزل مسکونی بود، امسال شده ۶۰ لیتر بنزین، سال دیگه میشه یه شونه تخم مرغ، سال بعدشم دوتا تافتون یه بربری هم وسطش!!

 

مملکته داریم؟؟؟

میری از خودپرداز پول بگیری، رمزتو میزنی پول بر میداری، بار دوم کارتو میذاری، رمز رو اشتباه میزنی، یکی از پشت میگه: آقا رمزتو اشتباه زدیها!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

بابام نشسته یه میزگرد به زبون آلمانی میبینه، میگم مگه میفهمی چی میگن؟ میگه قیافه هاشونو که میبینم میفهمم در مورد چی حرف میزنن!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

سربازه اومده مقابل دبیرستان دخترونه کشیک بده مزاحمت ایجاد نشه، خودش چشمک میزنه به ملت! خدا هم که فقط نشسته با ابی چای مینوشه!!

 

مملکته داریم؟؟؟

خبرنگار رفته تو یه روستا سوال میکنه با یارانه تون چیکار کردین؟ مرده میگه: قبض هامونو پرداخت کردیم، چندتا قسط دادیم، شهریه دانشگاه دخترمو دادیم، یه تراکتور هم خریدیم! تازه یه مقداری هم پس انداز کردیم!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

پسورد اینترنت وایرلسم رو عوض کردم، همسایمون زنگ زده میگه پسوردتو عوض کردی؟ میگم نه! میگه آخه قبلاً شماره موبایلت بود، الان هرچی میزنم connect نمیشم!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه کم تنگ بود. فروشنده گفت: یه دوبار بپوشی جا باز می‌کنه! دومی رو پوشیدم یه کم گشاد بود. فروشنده گفت: چیزی نیست یه دو بار آب بخوره تنگ میشه!!

 

مملکته داریم؟؟؟

میری آدامس orbit بخری، بقاله به جای بقیه پول، بهت آدامس shik میده!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

یه تی شرت خریدم کلی مارک nike روشه بعد رو یقه‌ ش نوشته تولیدی برادران عباس‌پور!!

 

 

مملکته داریم؟؟؟

رفیقم زنگ زده میگه viski سراغ نداری؟ میگم برای چی میخوای؟ میگه بابام امشب از کربلا میاد کلی مهمون داریم.


 

 

یک شنبه 14 خرداد 1398برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

اگر در مورد برخی اصطلاحات سیاسی اطلاعی ندارید این مطلب طنز خیلی می تونه کمک کنه به درک بعضی از مفاهیم
 
سوسیالیسم: دو گاو دارید. یکی را نگه می دارید. دیگری را به همسایه خود می دهید.
 
کمونیسم: دو گاو دارید.دولت هر دوی آن ها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند.
 
فاشیسم: دو گاو دارید.شیر را به دولت می دهید. دولت آن را به شما می فروشد.
 
کاپیتالیسم: دو گاو دارید.هر دوی آن ها را می دوشید.شیرها را به زمین می ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند.
 
نازیسم: دو گاو دارید.دولت به سوی شما تیراندازی می کندو هر دو گاو را می گیرد.
 
آنارشیسم: دو گاو دارید.گاوها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.
 
سادیسم: دو گاو دارید. به هر دوی آن ها تیر اندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیر ها می اندازید.
 
آپارتاید: دو گاو دارید. شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.
 
دولت مرفه: دو گاو دارید. آن ها را می دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می دهید.
 
بوروکراسی: دو گاو دارید.برای تهیه شناسنامه آن ها 17 فرم را در 3 نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید.
 
سازمان ملل: دو گاو دارید.فرانسه شما را از دوشیدن آن ها و آمریکا و انگلیس گاو ها را از شیر دادن به شما وتو می کنند. نیوزلند رأی ممتنع می دهد.
 
ایده آلیسم: دو گاو دارید، ازدواج می کنید. همسر شما آن ها را می دوشد.
 
رئالیسم: دو گاو دارید. ازدواج می کنید. اما هنوز خودتان آن ها را می دوشید.
 
متحجریسم:دو گاو دارید. زشت است گاو را بدوشید.
 
فمینیسم: دو گاو دارید.حق ندارید گاو ماده را بدوشید.
 
پلورالیسم: دو گاو نر و ماده دارید هر کدام را بدوشید فرقی نمی کند.
 
لیبرالیسم:دو گاو دارید. آن ها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود.
 
دمکراسی مطلق: دو گاو دارید.از همسایه ها رأی می گیرید که آن ها را بدوشید یا نه.

 
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, :: 19:23 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

تسلط بر زمان یکی از آرزوهای دیرینه آدمی بوده است. ماشین زمان اثر اچ.جی.ولز یا دور دنیا در هشتاد روز اثر ژول ورن، حکایت از این آرزو و میل مفرط انسان برای تسلط بر این عنصر مهم زندگی و آنچه نحوه استفاده از آن توسط افراد مختلف وجه تمایز موفق از ناموفق است، دارد.

تسلط بر زمان یکی از آرزوهای دیرینه آدمی بوده است. ماشین زمان اثر اچ.جی.ولز یا دور دنیا در هشتاد روز اثر ژول ورن، حکایت از این آرزو و میل مفرط انسان برای تسلط بر این عنصر مهم زندگی و آنچه نحوه استفاده از آن توسط افراد مختلف وجه تمایز موفق از ناموفق است، دارد.
در محدوده کره زمین، جایی که به دلیل راحتی کاربرد، عملاً در زندگی خود به جای فیزیک نسبیت، از فیزیک نیوتنی استفاده می کنیم ،نمی توانیم از زمان پیشی بگیریم یا لااقل تاکنون نتوانسته ایم، و زمان کش نمی آید. در زندگی ما وقت زیادی تلف می شود. زمانی را که می توانیم برای انجام کارهای مفید صرف نموده و بازده زندگی خود را بیشتر کنیم.
شاید اندیشیدن به مفهوم تسلط بر زمان یا مدیریت زمان در نظر بعضی محال و غیرعملی جلوه کند، اما صادقانه بیندیشیم که علیرغم مشکلاتی که در حال حاضر با آنها دست به گریبان هستیم، همین تمایل هر یک از ما به انجام دادن کارها به روشی بهینه، با مسأله مدیریت وقت و زمان ارتباط مستقیم دارد. همچنین بعدی از ابعاد بهره وری مسأله بهره وری زمان انجام کارها، استفاده صحیح از زمان و زندگی کردن با نگرش صرفه جویانه به زمان است. شاید این عبارت را شنیده باشید که «اگر از وقت خود خوب استفاده کنیم، همیشه برای انجام کارهای خود وقت کافی خواهیم داشت.» و این ربطی به این که در کشور ما چقدر از وقت هر یک از ما در ترافیک یا پشت چراغ قرمزها تلف می شود، ندارد. چرا که به هر حال در هرکجا که باشیم مسئول استفاده صحیح از تمام منابع خود به خصوص وقت و زمان عمر خود هستیم.
در فرهنگ یوگا، میزان عمر را مرتبط با میزان تپش قلب و تنفس موجود زنده می دانند و معتقدند که عمر همه موجودات ثابت و مشخص بوده و برابر است و آن عمر عبارت از تعداد معینی تپش قلب و تنفس هر موجود زنده است. حالا بعضی از موجودات زنده مثل مرغ مگس خوار با ضربان قلبی در حدود ۳۰۰ بار در دقیقه عملاً زمان کمتری زنده هستند تا یک فیل با ۳۰ بار ضربان قلب در همان زمان، البته تحقیقات پزشکی جدید نیز درستی و صحت این نظریه را مورد تأیید قرار می دهد. شاید ذکر این نکته خالی از فایده نباشد که بهره وری هر یک از ما از عمر و وقتمان ارتباط مستقیمی با هیجانات و تنش های عصبی دارد که با آن دست به گریبان هستیم و این توجیهی است برای بالا بودن میزان سکته قلبی و مرگ و میر زودرس در میان افرادی که به دلیل تخصص و مسئولیت ارزش زیادی برای جامعه دارند و عمدتاً در رده های مدیریتی از هر نوع، علمی تا اقتصادی و بازرگانی انجام وظیفه می کنند.
اگر مدیریت را به مفهوم رهبری، هدایت صحیح نیروها و مصرف به جای منابع موجود بدانیم، هر یک از ما بدون توجه به موقعیت زمان، خواه کشاورز باشیم، یا متخصص، یا مدیر یک سازمان تجاری، در درجه اول مدیر وقت، عمر و نیروی خود هستیم.
حتماً تاکنون شکایاتی از این قبیل داشته یا شنیده اید که:
- با توجه به حجم روزافزون کارهای ارجاع شده، هیچ تعجبی ندارد که نمی توانم کارهایم را به روز برسانم.
- باز هم ناچارم روز تعطیل خود را هم به کار اختصاص دهم.
- برای آن که یک کار معین را انجام دهد، باید چندین بار به او یادآوری کنم.
- او از من خواست که گزارشم را دوباره تنظیم کنم. چرا از اول نمی گوید که در چه موردی گزارش می خواهد.
آیا در همین هفته گذشته تعابیر و کلمات مشابهی را نشنیده اید؟ چرا تمام این گلایه ها شبیه به هم به نظر می رسند؟ و چرا تا این حد در ارائه پاسخی صحیح و کارگشا فرو می مانیم؟ به نظر می رسد که تمام این شکایات اساساً به این امر مربوط می شود که ما چگونه وقت و زمان خود را سازماندهی و مدیریت می کنیم و ضعف سازماندهی عمومیت دارد و دست آخر می بینیم که این کار خیلی ساده شامل تعیین اهداف، تعیین اولویت ها، برنامه ریزی و از همه مهمتر، انجام کارهاست و اگر این ضعف مدیریت و ضعف در مقابل زمان تا این حد عمومیت دارد فقط و فقط ثابت می کند که هر یک از ما می توانیم و باید متخصص مدیریت زمان خود باشیم.
زمان به عنوان یک منبع پایان پذیر
در درجه اول باید به خاطر بیاوریم که زمان یک منبع قابل توجه و حیاتی است! یا به عبارت دیگر وقت طلاست. نیازهای ما، نژاد، سطح اجتماعی، جنس و سن ما یا هر گونه وجه تمایز دیگرمان، هر چه باشد برای هر یک از ما، زمان یک عامل اساسی و مهم و محدودکننده در رسیدن و دستیابی به هر هدفی است. نمی توانید آن را کرایه کنید. بخرید و یا اجاره دهید! در عین حال بیش از ۲۴ ساعت در هر شبانه روز نمی توانید داشته باشید و هرگز نمی توانیم بر حسب مفاهیم اقتصادی، منحنی افزایش زمان نسبت به روز را رسم کنید. ذخیره هر یک از ما از زمان کاملاً غیر الاستیک است. بدون توجه به این که نیاز شما تا چه حد فوری و ضروری است. نه می توان آن را ذخیره کرد و نه میزان آن را طبق نیاز روز افزونتان افزایش دهید. زمان تماماً و کاملاً کالایی تجدیدناپذیر است. نمی توان آن را در فریزر، گاوصندوق بانک یا هر جای محفوظ دیگر ذخیره کرد، یا به طرق مختلف مصرف آن را مشابه روش به کار رفته جهت مقابله با روند فرسایش خاک آهسته نمود. زمان جابه جایی ناپذیر است. هیچ چیز دیگری جایگزین آن نمی شود. برخلاف پلاستیک ها و برخلاف جایگزینی روبوت ها به جای نیروی انسانی.
از لحاظ بیولوژیک، ما انسانها برای مدیریت زمان به خوبی سازماندهی نشده ایم. در یک اتاق کاملاً تاریک و دربسته که از پنج حس خود محروم می شویم به زودی حس گذر زمان را از دست می دهیم. بسیار جالب است که احساس ملالت و کسالت یا بیکاری زمان را طولانی می کند و هیجان ها و ضرب الاجل ها آن را کوتاه می سازند. بسیار عجیب است که برعکس سطح بیکاری روزافزون کشورها و نیاز روزافزون افراد بشر به استراحت بیشتر و کاهش ساعات کار، بسیاری از مدیران هنوز ساعات متمادی کار می کنند و از عواقب نبردی بی رحمانه برای انجام همه کارها به دست خودشان آسیب می بینند و رنج می کشند.
زمان و دنیای در تغییر
زمینه کار مدیریت سریعاً تغییر می یابد. بنابراین در عین این که باید بتوانیم به عنوان یک مدیر وظایف اساسی خود را در حال حاضر انجام دهیم، باید بتوانیم خود را با دنیایی که سریعاً در حال تغییر است وفق داده و باید مفاهیم جدیدی را یاد گرفته و مفاهیم دیگری را فراموش کنیم و برای انجام تمام این کارها باید زمان و وقت خود را خوب و دقیق سازماندهی و مدیریت کنیم تا بتوانیم از عهده دنیای جدید شجاعمان(۱) برآییم.
مدیر یک شعبه بانک به عنوان مثال، مسئول فروش انواع خدمات گوناگون به مشتریانی بسیار متنوع، حقیقی و حقوقی می باشد. آن هم در بازاری بسیار پیچیده که رقابت هر روز در آن شدیدتر می شود و در عین حال باید خود را با نوآوری های بسیار پیچیده تکنولوژی سازگار کند. چنین وضعی فقط اختصاص به این شخص با این شغل ندارد. زمینه کاری هر یک از ما با چنین تغییرات شدیدی روبه روست، یا در آینده با آن مواجه خواهیم شد. در عین حال، در تحلیل نهایی مسأله، این مسئولیت شخصی هر یک از ما است که خود را جهت استفاده صحیح از زمان متعهد کنیم تا از عهده چنین تغییراتی برآمده و به موفقیت های مناسب دست یابیم.
راجع به سه نفر، ترجیحاً سه مدیر که می شناسید فکر کنید. با استفاده از جدول یک، چهار زمینه کار و پیشرفت برای هر یک بنویسید که باور دارید به آنها کمک می کنید تا به نحو مؤثرتری عمل کنند.
به این ترتیب شما اولین قدم را برای تمرین مدیریت زمان برداشته اید. با انجام کارهایی مثل سازماندهی کارها، برگزاری ملاقات ها، بازدید ها، خارج کردن چیزهای غیرضروری از روی میز کارها، مشاوره دادن و ...
نتایج یک تحقیق روی بیش از ۱۳۰۰ مدیر در اروپا نشان می دهد که ضعف عمومی، ضعف در اولویت گذاری است. علی رغم ساعات طولانی کار، تنها ۴۷ درصد زمان واقعی کار به فعالیت های مدیریتی اختصاص دارد. قسمت اعظم زمان باقی مانده، صرف انجام کارهای کارمندان زیردستشان می شود. کارهایی آشنا و بسیار کم خطرتر غیرمدیریتی که مدیران طی سالها کار عادت کرده اند انجام دهند. هزینه زمان تلف شده مذکور رقمی معادل ۲۰۰۰۰ پوند در سال است. البته به استثنای هزینه های استخدام و آموزش که معادل ۸۵ پوند در روز یا ۱۱ پوند در ساعت است. که نیاز شدید به استفاده بهینه از زمان و تغییر رفتار را آشکار می سازد. پس به خاطر بسپارید که زمان کافی برای تکمیل مهمترین موضوعات یا به عبارت بهتر اصلی ترین وظایف تان باید کنار بگذارید.

اکنون به بررسی شش موضوع که به فهمیدن چگونگی استفاده هر یک از ما، از زمان کمک می کند،می پردازیم.

اهداف
چه هدفهایی را برای زندگی خود تعیین کرده اید؟ آیا تاکنون به این موضوع اندیشیده اید؟ باید در این مورد صریح برخورد کنید. اگر تاکنون اهدافتان را معین نکرده اید، برای یک بار هم که شده، هم اکنون آنها را روی کاغذ بیاورید. با نوشتن اهداف، آنها را کشف می کنید. بله، کشف می کنید که دقیقاً چه می خواهیم و انگیزه تان در رسیدن به اهداف تقویت می شود و استفاده دقیقه به دقیقه شما از زمان معنا می یابد. اهداف زندگی هر شخص با دیدگاه ها، مقاصد و اعتقادات وی ارتباط تنگاتنگ دارد. پاسخ به سؤالات زیر کمک می کند تا به روشی که طبق آن زمان و وقت خود را مورد استفاده قرار می دهید، تمرکز یابید.
- دوست دارید سه سال آینده کجا باشید؟ و در آن موقع دوست دارید وضعتان چقدر با امروز متفاوت باشد؟
- اگر به یقین می دانستید که تا شش ماه بعد در اثر حادثه ای ناگهانی خواهید مرد، تا آن موقع چگونه زندگی می کردید؟
و اکنون:
- ده سال پیش کجا بودید؟
- دوستان و معاشرین شما چه کسانی بودند؟
- اگر کسی آن موقع از شما می پرسید «ده سال بعد چه وضعی خواهید داشت، چه پاسخی می دادید؟
- آیا امروز همان وضع را دارید؟
- به نظر خودتان امروز را چگونه باید بگذرانید تا فردایی مناسب داشته باشید؟
- آن فردای مناسب را چگونه ترسیم می کنید؟
به خاطر بسپارید که هدف گذاری یک فعالیت همیشگی است که مطمئناً نیازمند به روزآوری اهداف، ثبت و اولویت گذاری و دوره و مرور منظم هر دو نوع اهداف کوتاه مدت و بلند مدت می باشد. دست کم هر شش ماه اهداف خود را مرور کرده و آنها را (در صورت نیاز) مورد اصلاح قرار دهید. چرا که با حرکت در مسیری منظم ممکن است متوجه شوید دیگر اهدافی را که ثبت نموده بودید، آن ارزش اولیه را ندارند و نیازمند اصلاح آن هستید.
وقتی که اهداف و موضوعات کلیدی زندگی خود را روی کاغذ بیان کرده و آنها را تحلیل می کنید، سعی کنید از تناقض یا تضاد بین اهداف یا قیاس نادرست به هر شکلی، آگاه بوده و از آنها اجتناب کنید. به زبان ساده تر ممکن است رسیدن به دو هدف در کنار هم در یک دوره زمانی غیرممکن باشد. برای مثال، اگر هدف شغلی تان رسیدن به مقام مدیریت عامل شرکت تجاری است که در حال حاضر کارمند آن هستید، آگاه باشید که این هدف با هدف گذراندن وقت بیشتر در کنار خانواده هماهنگ نیست، همچنین مورد علاقه و احترام همگان واقع شدن با داشتن اعتقادات قوی که شما را منحصر به فرد می سازد در تضاد می باشد. به فهرست اهداف زندگی تان نگاه کنید تا چنین تناقضاتی را کشف نمایید. اما در عین حال هرگز ثبت اهداف و کوشش برای دست یافتن به آن ها را فراموش نکرده و دست برندارید.
به طور خلاصه، یک فهرست اهداف باید شامل انواع زیر باشد:
۱- هدف شغلی
۲- هدف مالی
۳- هدف سلامتی و تندرستی
۴- هدف اجتماعی
۵- هدف مذهبی
۶- هدف خانوادگی
البته خودتان می توانید فهرست را کامل تر نمایید.
حوزه های اساسی فعالیت
چگونه حوزه های اساسی فعالیت خود را تعریف می کنید؟ منظور از حوزه های اساسی، موضوعاتی است که در حین فعالیت شغلی با آن ها برخورد کرده و باید در آن زمینه ها کار کنید. ابتدا باید بدانید در طول روز واقعاً چه کارهایی انجام می دهید و چگونه؟ با استفاده از کارنامه زمان، روز این موضوع روشن می شود. البته می توانید مستقیماً به جای تعیین حوزه ها از کارنامه، آن ها را روی کاغذ بیاورید. البته اگر واقعاً بر چگونگی و گذر زمان در طول روز آگاهی دارید اطلاعات اولیه برای مشخص کردن حوزه ها را می توانید با پاسخ به پرسشهای زیر فراهم آورید؟
- هدف شرکت یا سازمان چیست؟
- در چه زمینه ای فعالیت می کند؟
- به عنوان یک شرکت یا سازمان به چه چیزهایی نیاز داریم تا در عرصه فعالیت باقی بمانیم؟
- برای اجرای دو برنامه پنج ساله متوالی در سازمان خود به چه چیزهایی نیازمندیم؟
- در پایان ده سال به چه اهدافی دست می یابیم؟
- روی چه قسمت هایی مستقیماً نظارت دارم؟
- اهداف قسمت من چیست؟
- اهداف کاری خودم چیست؟
- چه کارهایی را باید با مشارکت همکاران و زیر دستانم انجام دهم تا به اهداف قسمت دست یابیم؟
- چه کسانی در این اختیارات یا در نحوه اعمال آن ها دارای نقش و اثر هستند.
- انتظارات من از آن ها چیست؟
- انتظارات زیر دستانم از من چیست؟
- چگونه می توانم عملکرد خود را افزایش دهم؟
علاوه بر این پرسش ها، اطلاعات قبلی و شخصی هم می توانند مؤثر باشند. اطلاعاتی مثل:
- شرح وظایف شغلی شما یا همکاران: اما متوجه باشید که این شرح وظایف ممکن است قدیمی یا ایستا بوده و نتواند چیز زیادی راجع به اولویت های حال حاضر به شما بگوید.
- ارزش یابی و نتایج مصاحبه شغل که نقاط قوت و ضعف شما یا زیردستانتان را در رسیدن به اهداف نشان می دهند.
- مشاورانی که به شما یاری خواهند داد تا نحوه استفاده از زمان خود را بهینه سازی کنید. با توجه به نحوه تفکر و شخصیت شما و بررسی های آنها در این مورد.
- اهداف شرکت یا سازمان با استفاده از مقالات، مجلات و نشریات داخلی و اعلامیه های سازمان بر می آید.
- مجلات تخصصی حرفه شما؛ حاوی اطلاعات عملی و مفید در مورد شرکتها و مدیرانی که زمینه کاری مشابه دارند.
- نقشه های زندگی و اهداف شخصی خودتان، شما در واقع طی زندگی به چه اهدافی می خواهید برسید؟
همان گونه که پس از این خواهیم دید، مانند تقسیم بندی کارنامه زمانی، حوزه اساسی شما نیز باید تعدادی مشخص و قابل قبول و کنترل باشند. این تقسیم بندی باید عمل گرا بوده و کلیه وظایفی که بر عهده دارید پوشانده و نیز جامع و مانع تعریف شده باشند.
به عنوان مثال، مدیریت یا معاونت یک بانک را در نظر بگیرید، حوزه های اساسی فعالیت چنین شغلی می تواند چنین باشد:
- روابط با کارمندان/ کارایی/ آموزش و توسعه/ انگیزش/ واگذاری اختیارات و نظارت
- افزایش سود/ اجرای نقشه ها/ بودجه بندی/ نظارت بر اعتبارات/ کارهای روتین/ کارهای احتمالی
- ارباب رجوع، مشتریان/ محاسبات (خرد و کلان، نگهداری و توسعه)
- زمینه های کار تجاری جدید/ مشتریان تازه/ افق های جدید
- اطلاعات بازار محلی (رقبا، مشتریان بالقوه)
- فرضیه های جدید در زمینه های نگهداری و تعمیرات، نگهداری ابنیه، ابزار، فنون تجارت، امنیت
- همگرایی و هم محوری درون سازمان/ ارتباطات (سایر رؤسا، شعبات)
سررسیدها و نیاز به اطلاعات
شما به سیستم یا روشی برای حفظ اطلاعات مهم و نیز دسترسی سریع به آن نیاز دارید. به غیر از سیستم های بایگانی مختلف که برای حفظ اطلاعات ایستا به خوبی طبقه بندی شده اند. به ترکیبی از دفتر یادداشت/ سررسید/ سازمان دهنده که براساس اصول مدیریت زمان طراحی شده نیازمندید. اکثر سررسیدها که در ابتدای سال جدید خریداری می شوند برای هر کاری به غیر از ثبت قرار ملاقات نارسا هستند.
از خود بپرسید، به چه اطلاعاتی همیشه نیازمندم؟ این اطلاعات می توانند:
- قرار ملاقات ها، مهلت های زمانی
- اهداف: که باید در آینده به آن ها دست یافت.
- ایده ها و نقشه های جدید.
- حوزه های اساسی فعالیت که باید در معرض دید و در ذهن قرار بگیرند.
- تاریخ تولدها، امتحانات و کارهای تفریحی
- نقشه کشورها و جداول زمانی.
- کتاب هایی که باید خوانده شوند و فیلم هایی که باید دیده شوند و مکان هایی که باید بازدید شوند.
- قیمت ها، بودجه و مسایل تجاری.
- کارهایی که مسئولیت آن را به زیر دستان واگذار کرده اید باشند.
انتخاب یک سررسید
هنگام انتخاب سررسید از خود سؤال کنید:
۱- چه اندازه ای برای من مناسب است؟ اندازه ها از جداول بزرگ دیواری تا سررسیدهای رومیزی با قطع A4 تا سررسیدهای جیبی (حدود ۱۵*۱۰ سانتی متر) متغیرند. در عین حال از استفاده همزمان از دو یا چند سررسید با هم برحذر باشید! طراحی سررسیدها ممکن است حاوی یک روز یا هفت روز در صفحه باشند یا یک ماه در صفحه. استفاده از سررسیدهای کلاسوری که مخصوص مدیران طراحی شده اند به شما کمک می کند سیستمی را ایجاد کنید که برای شما کار کند. بعضی از طراحی های مفید در شکل مشاهده می شوند.
۲- سررسید من حاوی چه اطلاعاتی باید باشد؟ سررسیدهای سنتی معمولاً حاوی اطلاعات استانداردی هستند که ممکن است مفید باشند. شاید هم نه! نقشه متروی شهر لندن یا آدرس فرودگاه های اروپا برای کسی که قصد ندارد طی سال جاری ایران را ترک کند. فاقد ارزش است سررسیدهایی که براساس اصول مدیریت زمان طراحی شده اند. گنجی از اطلاعات را به شما عرضه می دارند و شما می توانید از آنها، آنچه را که به دردتان می خورد برگزینید.
در این مرحله باید توقف کرده و سیستم مورد استفاده خود را از نظر گذرانده و قضاوت کنید که آیا کافی و جامع بوده است؟ اگر دایماً در حال شکار تکه های کاغذ، رسیدن به قرار ملاقات ها با تأخیر گم کردن ایده ها، خود را غافل گیر می کنید، باید برای تغییر آماده شوید. اما در عین حال از کمال گرایی مطلق برحذر باشید. چرا که ممکن است زمان بسیار زیاد و ارزشمندی را برای حفظ یک سیستم کامل صرف کنید، بدون آن که عملاً به چیزی بیش از آن اطلاعات دست یابند.
اولویت گذاری
با هر سیستم و هر سررسیدی که مسلح باشید، بسیار لازم است که فهرست فعالیت های روزانه خود را تهیه کنید. برای بسیاری، بهترین کار این است که تهیه فهرست روزانه باشد. خواه بلافاصله بعد از تمام شدن ساعت کار یا قبل از رسیدن فردا. اگر بخواهید می توانید فضای ذهنی مورد نیاز را با ده دقیقه زودتر رسیدن به محل کار یا دو دقیقه دیرتر خارج شدن ایجاد کنید.
اگر بر مسیر زندگی تسلط بیشتری حس می کنید می توانید فهرست را هفتگی یا حتی ماهانه تهیه کنید. اما به هر حال فهرست خود را همیشه براساس نقش و سمت خود در محل کارتان تهیه کنید. آنچه ممکن است کسالت آور یا تهدید کننده به نظر برسد، این است که فهرست شما حاوی فعالیت هایی است که بیش از زمان شما را می طلبد. اما عقب نشینی نکنید در این مرحله به اولویت گذاری نیازدارید.
سیستم زیر را مورد توجه قرار دهید: A برای کارهای با بیشترین اولویت، B درجه دوم، C کارهای نه چندان مهم. A معمولاً سخت ترین، پیچیده ترین و مشکل است و نیز مهم ترین کار! C اغلب کم اهمیت است و آسان ولی وقتی از فهرست خط می خورد تأثیرگذار است. اما توجه کنید: با A شروع کنید نه با C یا Z ! به A نگاه کنید. ممکن است بخواهید دوباره اولویت گذاری کنید. (...، A2، A1) و بعد شروع کنید تا به ارتباط بین کارها برسید. از حالا شما باید انجام اهداف و مربوط کردن آن ها را شروع کنید. این کار قدری آشفته می نماید. اما نیمکره های راست و چپ مغز شما روی روش های سریع و مؤثر انجام کارها، کار خواهند کرد. اگر روش ABC مؤثر واقع نشد با روش MSC شروع کنید و اولویت گذاری نمایید:
کارهایی که حتماً باید انجام شوند.
کارهایی که می بایست انجام شوند.
کارهایی که می توانند انجام شوند. (اگر وقت باشد)و از ایجاد چنین فهرست اولویت و تعداد غیرقابل شمارشی از کارهای اولویت دار و تغییرات مداوم بپرهیزید.

 

عکس های از سد گلپایگان  یا سد اختخوان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یک شنبه 20 فروردين 1398برچسب:, :: 18:28 :: نويسنده : ابراهیم کروبی
گاهی اوقات در پی این هستیم که چگونه یک مدیر - مدیریت می کند؟یا چگونه می توان یک مدیرخوب  بود؟

 

پیش از همه باید بدانیم که برای مدیر خوب بودن و یا مدیریت خوب داشتن باید در خور این ویژگی باشیم  و برای اینکه این ویژگی را در خودمان بیشتر کنیم باید آن را تمرین کنیم  و سعی کنیم بهترین ها را در خود افزایش دهیم.

شاید با افرادی روبرو شده باشیم که بر خلاف افکار و اعتقادات درست در جهت مدیریت برخورد کنند. دلیل آن هم این است که تمرین مدیریت در همه ی افراد وجود ندارد و گاهی اوقات انتخاب یک مدیر به شکل سلیقه ای و یا بر اساس معیارهای دیگر می باشد.

باید بدانیم که برای یک مدیر خوب بودن نباید از رفتار افراد به عنوان یک مدیر آموزش دید بلکه باید آموزش های مناسب یک مدیر خوب را دید و آن ها را تمرین کنیم.حالا این تمرین می تواند در قالب یک فرد در یک شرکت کوچک خصوصی به عنوان فرد رده ی پایین سازمان بود و یا یک فرد در یک سازمان بزرگ دولتی. به هر حال در هر قالب شغلی باید بدانیم که سه چیز لازم و ضروری است:

۱. تعهد به شغلی که به عهده گرفته ایم.

۲. اعتقاد به مهم بودن شغلی که در حال انجام آن هستیم.

۳. گسترش و به روز نگه داشتن شغلی که به عهده گرفته ایم.

البته نباید این فکر در ذهن ما به اشتباه شکل بگیرد که تنها زمانی می توان یک مدیر خوب بود که شغل ما مدیریت باشد بلکه باید بدانیم که در هر شغلی که باشیم باید این احساس در ما وجود داشته باشد که بتوانیم آن را به شکل شایسته مدیریت کنیم و این تنها رمز موفقیت است.

و چطور می توان یک مدیر موثر بود؟

 

بدون در نظر گرفتن سن يا تجربه می توان با در نظر داشتن فنون ضروری، مديری موثر بود. يك مدير خوب هميشه چند راه ويژه برای ايجاد روابط كاری تاثيرگذار با گروه خود دارد. امروز استفاده از اين فنون را در دفتر خود آغاز كنيد و كارمندانتان از شما سپاسگزار خواهند بود.

1. انگیزه فردی افراد یا آنچه را برایشان ویژگی دارد دریابید. این مساله می تواند شامل اقدامات گوناگون از خرید بلیت های مسابقات ورزشی برای علاقمندان به ورزش گرفته تا كشف ساده علایق آنان باشد.

2. ایجاد این گونه روابط شخصی با همكاران و مراجعان موجب كار گروهی بیشتر در بین آنان می شود. استیو كارنی، نویسنده كتاب "وقایع نگار كار گروهی"می گوید: " امروزه كار گروهی مهم ترین مهارت در محل های كاری به شمار می رود و همه مدیران و كارمندان باید بازیكنان یك تیم باشند."كارمندانتان را فعالانه از طریق گفتگو به كار بگیرید، جریان نظرات را تشویق كنید و تفكرات گروهتان را در نظر بگیرید.

3. همواره از كار گروهتان قدردانی كنید كه در نهایت موجب احترام به مدیریت می شود و همكارانتان را به كار سخت تر وادار می كند. به نظرات دیگران گوش دهید. استفاده از مشاوره اعضای مسن تر و با تجربه تر نیز سودمند خواهد بود.

4. هیچ یك از این اقدامات بدون كنار گذاشتن نامه های الكترونیك و پیام های صوتی برای یك لحظه و تلاش برای ترتیب دادن نشست هایی با كارمندان امكان پذیر نیست. برای بررسی جزییات طرح ها و مسایل و راه چاره های دیگر كاری، جلسات منظم برگزار نمایید. با انجام این كار روابط مهمی را با كارمندانتان برقرار خواهید كرد و آنان تمایل بیشتری به همكاری با شما نشان خواهند داد.

5. مطالعه روزنامه ها، مجلات یا نشریات تجاری می توانند به سادگی در بالابردن دانش مدیریتی به شما كمك كنند.
شما با دریافت ارزش ارتباطات، احترام و كار گروهی، روابط كاری مهمی با گروهتان ایجاد می كنید و به خرسندی كارمندان، همكاری گروهی و تحسین كلی دو جانبه كمك می نمایید.

یک شنبه 20 فروردين 1398برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 1:5 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

 

عكسهاي دختران  نينجا کارايراني

http://sotmusic.rozblog.com/

 

 

 

 

 

 

 

دو شنبه 15 اسفند 1398برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

 زندگی غمکده ای بیش نبود       بهرما جز غم و تشویش نبود
به کدام خاطره اش خوش باشم          که کدام خاطره اش نیش نبود
 
 
 
 
 
 
جایت همیشه سبز است در خلوت خیالم        خوبم به خوبی تو گر چه نپرسی حالم..
 
 
 
 
این همه رنجی که دنیا بر سر ما می کند           غیر ما هر که باشد ترک دنیا می کند
 
 
 
 
ای کاش که از حال دل من خبرت بود         ای کاش دمی از سر کویم گذرت بود
من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز          
ای کاش که کاشانه من زیر پرت بود..
 
 
 
 
خدایم ای خدایم ای خدایم          صدایت می کنم بشنو صدایم
صدای خسته و تنها ترینم        
  که زیر موج نامهربان شکستم
 
 
 
 
بی تو مهتاب   شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم ، خیره به دنبال تو گشتم
 
 شوق دیدار تو   لبریز شد از جام وجودم
 شدم آن عاشق دیوانه که بودم
 
 
 
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم، نه گسستم
 
 
 
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
 
 
 
 
در کویر سبز عشق، این سخن از من بگیر
مرگ تو مرگ من است ، پس تمنا می کنم هرگز نمیر.
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 20:23 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

حکایت
واعظی بالا ی منبر گفت هر کس از زن خود راضی نیست از جای خود برخیزد همه بر خواستند مگر یک نفر!!!!
واعظ گفت: الحمدالله دیدم   یکی را که از زن خود راضی است.
گفت مولانا زن من ، با سنگ پایم را شکسته لذا نمی توانم برخیزم و الا من پیش از همه بر می خواستم.!!!@@@
 
 
 
مثل آسمون که تنها امیدش چند تا ستاره است
دیدن تو واسم عمر دوباره ست....
 
 
 
فتعلی شاه روزی میان  دو تن از ملکه های خود یکی به نام جهان و دیگری بنام حیات نشسته بود ، شاه این شعر را خواند :
نشسته ام به میان دو دلبر و دو دلم
که را به مهر ببندم در این میان خجلم
جهان گفت: تو پادشاه جهانی ، جهان تورا باید.
حیات گفت: اگر حیات نباشد جهان چه کارآید.
یکی دیگر از زنان حرمسرا در پشت در، جریان را شنید نام آن زن بقا بود گفت:
حیات و جهان هر دوشان بی وفاست
بقارا طلب کن که آخر بقاست
 
 
 
 
 
تو به پاکی عقیقی ، مثل دریاها عمیقی 
مثل گریه ،مرحم زخم
 مثل تنهایی رفیقی
 
 
 
 
لطیفه
طالب علمی می گفت: که روزی در اصفهان به بازار رفتم ، برای خرید خربزه
و مشغول سوا کردن خربزه شدم ،هیچ یک پسند خاطر من نیافتاد تا آنکه خربزه ای که سر آن شکافته بود بدستم آمد ؛ انگشت در ترک خربزه نهادم 
قدری چشیدم.
این حرکت بر دکان دار ناگوار آمد ، به تندی گفت آخوند ؛ اگر اول صبح کسی چنین انگشتی به تو رساند خوشت می آید ؟
گفتم : اگر برای چشیدن باشد چه ضرری دارد.!!!@@@@@@
 
 
 
 
عشق تو ئی عاشق منم ، دریا تو ئی قایق منم
اگر دزدیدند قایقت را؛ غم مخور سارق منم!!!
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 17:51 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

اعتماد به نفس چیست؟

اغلب مردم معنای واقعی کلمه «اعتماد به نفس» را به خوبی درک نمی کنند ... به همین دلیل آن نوع از اعتماد به نفس و خودباوری را که مطلوب و مورد نظر است، در زندگی تجربه نمی کنند چون فکر می کنند اعتماد به نفس یعنی اینکه ایمان و اعتماد به موفقیت هایی که در کارها به دست می آورند. در صورتی که اعتماد به نفس واقعی و حقیقی آن است که قبل از اینکه در کاری موفق شویم، نوعی اعتماد به توانایی خود برای انجام آن کار را داشته باشیم.

اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی توانا، با کفایت، دوست داشتنی و منحصر به فرد.

به تعبیر دیگر، اعتماد به نفس یعنی آن احساس و شناختی که از توانایی ها و محدودیت های بیرونی و درونی خود دارید. بنابراین وقتی که اعتماد به نفس و خودباوری را براساس آنکه و آنچه به راستی هستید و نه براساس موفقیت ها و دستیابی ها یا شکست ها و ناکامی های خود بنا می کنید، چیزی را در خود خلق می نمایید که هیچ کس و هیچ چیز یارای گرفتنش را از شما نخواهد داشت. حال با توجه به مفاهیم بالا می توان گفت اعتماد به نفس واقعی همواره در درون شما تولید می شود نه از بیرون. اعتماد به نفس واقعی زاییده تعهد شما به خودتان است. این تعهد که هر آنچه لازم باشد، انجام خواهید داد تا به خواسته ها و نیازهایتان برسید.

اعتماد به نفس باور شخصی شماست نسبت به روح خودتان به عنوان یک انسان.

اعتماد به نفس حقیقی، این نیست که نترسید. بلکه آن است که بدانید و مطمئن باشید با اینکه می ترسید؛ اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.

انواع اعتماد به نفس

اعتماد به نفس دارای انواع و اقسام مختلفی است و شما به منظور آنکه اقتدار شخصی لازم را به دست آورده و رضایت و غنایی که استحقاقش را دارید تجربه کنید، به همه انواع اعتماد به نفس نیاز دارید.

1 اعتماد به نفس رفتاری:

اعتماد به نفس رفتاری به معنای قابلیت و توانایی در عمل کردن و انجام دادن کارهاست. از کارهای ساده گرفته تا کارهای سخت همانند جامه عمل پوشاندن به رویاهای تان. این همان نوع از اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست.

2 اعتماد به نفس احساسی و عاطفی:

اعتماد به نفس احساسی و عاطفی به معنای توانایی در تسلط و به کنترل درآوردن دنیای احساس و عواطف است. اینکه بدانید چه احساساتی دارید، معنای آنها را بفهمید و بتوانید انتخاب های احساسی درست بکنید و از خود در مقابل درد و رنج روحی و لطمه ها و صدمه های عاطفی محافظت کنید و بدانید چگونه روابطی صمیمی و سالم خلق نمایید.

3 اعتماد به نفس روحی و معنوی:

سومین نوع اعتماد به نفس که مهم ترین آنها می باشد، اعتماد به نفس روحی و معنوی است. این نوع از اعتماد به نفس همان اعتماد و ایمان شما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است. این ایمان روحی که زندگی، هدف و نهایتی مثبت را در پی خواهد داشت و شما به خاطر هدفی اینجا هستید و زندگی چندین ده ساله تان بر روی این کره خاکی هدف و مقصودی را دنبال می کند.

اعتماد به نفس آن است که باور داشته باشید می توانید و توانایی آن را دارید که تمام توان تان را به کار بگیرید و شرایط و اوضاع زندگی را آنگونه که مطلوب و دلخواه شماست، تغییر دهید.

چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم؟

اصل اول گذشته را بپذیرید و آینده را دگرگون کنید.

شما باید بدانید که گذشته را نمی توان تغییر داد اما آینده هنوز آفریده نشده است. آینده چیزی نیست جز اندیشه های شما و کوشش برای آفریدن آنها. منظور ما این است که در بند گذشته نباشید نه اینکه از تجربیات، خطاها و شکست های گذشته درس نگیرید. پس باید عاقلانه به گذشته نگاه کنید و اندیشه و وقت خود را صرف چیزی کنید که توان آفریدن و دگرگون ساختن آن را دارید.

اصل دوم درباره اهداف تان با خود گفتگو کنید.

اهداف را به صورت جملاتی مشخص درآورید و به خود بگویید آن هم به صورت جملات مثبت. اهداف باید واقعی و معقول باشند نه بلندپروازانه که دسترسی به آنها ممکن نباشد و نه پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشند. اهداف معقولی برای هر ساعت، روز، هفته و ماه وضع کنید. موفقیت در اهداف کوتاه، شما را برای دست یافتن به اهداف بلند تشویق می کند و انگیزه تلاش را در شما بیدار می سازد. همواره اهداف را یادآور شوید تا بخشی از ضمیر ناخودآگاه شما گردد.

اصل سوم تصمیم گرفتن را تمرین کنید.

روانشناسان نشان داده اند که کودکانی که در سال های اولیه زندگی خود تشویق شده اند تا برای خود تصمیم بگیرند از دیگر کودکانی که این موقعیت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالاتری کسب کرده اند. تمرین تصمیم گیری به شما کمک می کند تا نسبت به قدرت قضاوت خود اطمینان بیشتری به دست آورید و در نتیجه اعتماد به نفس کامل تری کسب نمایید. مهم تصمیم گیری است. یادتان باشد که:

قضاوت درست نتیجه تجربه است و تجربه خود نتیجه چندین قضاوت نادرست.

بنابراین از هر فرصتی برای تصمیم گیری استفاده کنید و این نیرو را در خود پرورش دهید. تصمیم گیری مستلزم خطرپذیری و احساس مسئولیت است.

اصل چهارم نتایجی را که می خواهید مجسم کنید.

تصویر روشنی را از آنچه می خواهید به دست آورید، داشته باشید این کار باعث می شود تا انرژی خود را بر آن هدف متمرکز کنید. این برخورد تصویری با همه آرمان ها و اهداف برای شما مفید است و یاری تان می دهد تا کم کم زمینه های دستیابی به آنها را فراهم سازید.

اگر می خواهید از شر خصلت زشتی که دارید رها شوید خود را در حالتی تصور کنید که از آن خصلت هیچ اثری در شما نیست. همین تصویر و تکرار آن و انجام دادن تمرین های اصلاحی، به شما کمک می کند تا از آن خصلت ناخوشایند رها شوید. این کار خیال پردازیِ بی خاصیت نیست بلکه واقعیت روانشناختی پذیرفته شده ای است که به بسیاری کسان یاری رسانده است.

اصل پنجم در برخی زمینه ها متخصص شوید.

آگاهی عمومی لازمه فردی و اجتماعی است اما کافی نیست. برای پیشرفت در زندگی فردی و حرفه ای، باید در زمینه هایی متخصص و منحصر به فرد باشید. همین نکته که شما چیزی می دانید و دیگران نمی دانند به شما اعتماد به نفس می دهد. باید آموزش مداوم را به عنوان یک اصل در زندگی خویش بپذیرید.

اعتماد به نفس واقعی آن است که روی آگاهی ها و توانایی های ما نیز اثر بگذارد.

اعتماد به نفس واقعی هیچ گونه ارتباطی با آنچه در زندگی بیرونی شما اتفاق می افتد، ندارد.

اعتماد به نفس واقعی زاییده شغل شما نیست. اعتماد به نفس راستین نتیجه باور قلبی و درونی شما به توانایی ها و قابلیت های تان است. این باور که هر کاری را بخواهید می توانید انجام دهید.

چنانچه بخواهید صبر کنید تا اعتماد به نفس کافی برای تعقیب رویاهایتان به دست آورید، ممکن است مجبور باشید تا ابد صبر کنید.

اعتماد به نفس حقیقی این نیست که نترسیم اعتماد به نفس واقعی آن است که بدانید و مطمئن باشید با اینکه می ترسید اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.

اعتماد به نفس یا خودباوری هرگز با غرور، منیت و خود بزرگ بینی، یکی نیست. اعتماد به نفس به این معناست که خودتان را باور کنید. غرور و منیت آن است که بخواهید به دیگران اثبات کنید از آنان بهتر و برترید.

اعتماد به نفس واقعی آن است که در هر سه این زمینه ها: رفتاری، احساسی و معنوی، احساس اعتماد به نفس داشته باشید. به طوری که علاوه بر احساس اقتدار شخصی از تعادل و تناسب خوبی نیز در زندگی، بهره مند باشید.

به خاطر داشته باشید: مهم ترین نکته در رشد و توسعه اعتماد به نفس رفتاری، عمل کردن است. هرچه بیشتر به خودتان اعتماد داشته باشید که از قدم برداشتن باز نخواهید ایستاد، خودباوری تان نیز افزایش خواهد یافت.

به خاطر داشته باشید: اعتماد به نفس احساسی چیزی نیست که آن را در بیرون از خودتان تولید کنید. اعتماد به نفس احساسی را فقط در درون خودتان می توانید خلق کنید. هر چه بیشتر با دیگران و مردم ارتباط برقرار کنید و درونیات خود را محترم شمرده و ارج بگذارید، اعتماد به نفس احساسی زیادتری خواهید داشت و با اقتدار بیشتری با دیگران ارتباط برقرار خواهید کرد.

می توان گفت که اعتماد به نفس روحی و معنوی در نهایت، حسی از آرامش و صلح درونی است. اعتماد به نفس معنوی قلب تان را سیراب و روح تان را از خود سرشار می سازد و به شما نشان خواهد داد. اعتماد به نفس روحی و معنوی به شما اجازه می دهد تا دریابید و اعتماد کنید که هر جا هستید، همان جایی است که می بایست باشید. همان جایی که نیاز دارید باشید.

سخن آخر

بدانید که، تمامی آنچه بدان نیاز دارید تا بتوانید به رویاهای خود در زندگی جامه عمل بپوشانید، هم اکنون از آن شماست.

هرگونه فقدان یا کمبود اعتماد به نفسی که در خود احساس می کنید توهمی بیش نیست. شما مخلوق باشکوه و بی کم و کاست خالقی مهربان و صاحب شعور هستید. شما مقتدرتر از آنید که حتی فکرش را هم بکنید.

هرچه خودتان را بیشتر دوست داشته باشید و از زندگی خود بیشتر لذت ببرید، خالق خود را بیشتر ارج نهاده و به بزرگی و عظمت ستوده اید.

توکل، اعتماد به نفس ایجاد می کند

ایمان از ضروری ترین نیازهای زندگی بشری می باشد که بدون آن زندگی و ادامه حیات ممکن نخواهد شد چون انسان را به شاهراه حیات یعنی توکل و اعتماد به خدا هدایت می کند وقتی که توکل در فضای روح و روان انسان پیاده شد و او با آگاهی و ایمان کامل امورات زندگیش را به خدای قادر و مهربان سپرد، در این شرایط اعتماد به نفس قدرتمندی را در خود احساس خواهد کرد و از همین جا از موفقیت او کشف می گردد پس اعتماد به نفس مولود زیبای توکل به خداست «و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه»

تنها عامل پدیدآورنده اعتماد به نفس همین خداباوری است که در انسان های مؤمن مشاهده می کنیم و اگر نسل بشر از راه تشخیص نیاز اصلی خود وارد این فضای آرام و دلپذیر و زیبا بشود، بدون تردید اعتماد کامل را در خود احساس خواهد کرد زیرا اعتماددهنده را با عشق و محبت عمیق یافته و بر او تکیه می کند و این راز مهم را انبیا و خصوصا امامان معصوم بر انسان ها شکافته و راه دستیابی به آن را به خوبی روشن ساخته اند.

 

سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

چگونه به استراتژي ديگران پي ببريم :
استراتژي به معني "تركيبي از عواملي چون انواع تصورات دروني، كيفيتهاي حسي لازم و ترتيب اين عوامل است كه ما را به نتيجه معيني مي رساند." كليد موفقيت ما در كشف استراتژي ديگران اين است كه بدانيم افراد تمام اطلاعات لازم مربوط به استراتژي خود را بصورت كلمات، حركات بدن حتي با حركات چشم و ايما و اشاره به شما انتقال مي دهند.قبل از اينكه بتوانيد استراتژيهاي ديگران را دريابيد، لازم است كه بدانيد هريك از علائم، بازگو كننده چيست؟ دو راه براي يافتن درك صحيح از مردم و استراتژي آنها ذكر شده است :
·      نظر متعادلي نسبت به ديگران و خودتان پيدا كنيد ضمن تماس با ديگران اين نكته را مورد توجه قرار دهيد كه ديگران انسانهاي مهمي هستند ولي به خاطر داشته باشيد شما هم انسان با ارزش و مهمي هستيد.
·      نگرش عاقلانه اي نسبت به ديگران اتخاذ كنيد سعي كنيد با ديدي عاقلانه به رفتار و كردار و نظريات ديگران، نگاه كنيد. عده اي خواهان رشد شما هستند و عده اي ممكن است به شما حسد بورزند، آماده ضربه خوردن از طرف حسودان باشيد.
ترس از مردم ترس بزرگي است ولي راه غلبه بر آن اين است كه درك درستي از مردم داشته باشيد و از آنها شناخت كافي پيدا كنيد، ملاحظه خواهيد كردكه واقعاً اينگونه نيست وخواهيد توانست بر ترس خود از آنها غلبه كنيد.
امام صادق مي فرمايند:" مي خواهيد بدانيد ديگران نسبت به شما چگونه قضاوت مي كنند به خود بنگرديد كه نسبت به آنها چگونه نگاه مي كنيد."
ايجاد ارتباط موثر با ديگران :
ارتباط به معناي برخوردهاي متفاوت با اشخاص متفاوت است،اما بعضي از مردم در اين زمينه دچار گرفتاريهايي ميشوند، علت اصلي گرفتاريهاي آنها در برقراري ارتباط با يكديگر،اين است كه هر كدام به شيوه خود با ديگران ارتباط برقرار ميكنند.
"ارتباط موثر با ديگران، نياز به خلاقيت دارد."
هر يك از ما در هر لحظه در شرايط ادراكي ويژه اي به سر مي بريم. اگر از شيوه مورد علاقه شخص مخاطب خود استفاده كنيد و خود را در سطح ديگران قرار دهيد و از زبان آنها براي انتقال نقطه نظرهاي خود استفاده نماييد، او به اقدام و خواسته شما پاسخ مثبت خواهد داد و اغلب به نتيجه دلخواه مورد نظر خود يعني ارتباط موثر خواهيد رسيد.
در بحث ايجاد ارتباط و چگونگي برقراري آن، متقاعد نمودن ديگران، هنر بدست آوردن حمايت و همكاري افراد و فرآهم آوردن شرايطي كه افراد بتوانند مطابق ميل و خواسته شما رفتار كنند، عناصري اصلي و تعيين كننده هستند.
راههاي ايجاد ارتباط موثر با اطرافيان :
ايجاد ارتباط از راههاي مختلفي صورت مي پذيرد. سه راه حل كلي عبارتند از :
الف)        به حرفهاي ديگران خوب گوش دهيد
   يكي از روشهاي مهم در برقراري ارتباط موثر و درك بهتر مخاطب خود و ايجاد شرايطي كه او نيز بتواند شما را بهتر درك كند، گوش دادن پويا است، كه هنريست همپاي سخن گفتن و كسي كه بخوبي به صحبتهاي ديگران گوش مي سپارد مي تواند رابطه خوبي با آنها برقرار كند. واژه" گوش دادن" توسط "كارل راجرز" در بررسيهاي روانشناختي دهه هاي 1940 و 1950 مورد توجه قرار گرفت. "راجرز" به مهمترين مانع بر سر راه ايجاد ارتباط موثر اشاره مي كند و در ضمن آن، درباره گرايش افراد به ارزيابي و داوري كردن در رابطه با نقطه نظرهاي ديگران توضيح مي دهد. او ميگويد :
"ارتباط واقعي زماني ايجاد مي شود كه به سخنان مخاطب خود به خوبي گوش فرادهيم، منظور اين است كه به گفته ها و طرز تلقي و نقطه نظر هاي مخاطب خود به گونه اي خاص گوش فرادهيم، متوجه گرديم او چه منظوري و چه احساسي دارد و به قالب فكري او در مورد حرفي كه مي زند دقيق شويم. درك همدلانه، روش بسيار موثري است كه مي تواند تغييرات فراواني در شخصيت ايجاد كند" بنا براين گوش دادن موثر به مخاطب بدين معناست كه بتوان مانند او ديد، شنيد و احساس كرد. در واقع اين نوعي همگام شده و برقراري ارتباط مؤثر است.
در رابطه با همگام شدن و همزباني روحيه شما با مخاطبان، سرعت صحبت و حتي هم نفس شدن شما با آنها، ارتباط موثرتري ايجاد مي كند و درك متقابل شما و او را به حداكثر مي رساند. با همسان كردن روشهاي ادراكي خود با مخاطبتان تضمين مي كنيد كه شما و او در سطح مشابهي ارتباط برقرار مي سازيد.
اما بايد به اين مساله توجه داشت كه حتي اگر منظور و نيت مخاطب خود را به درستي درك كنيد، ممكن است هنوز در بسياري مواقع اشخاص از معناي پنهان در پس پرده سخن خود آگاه نباشند. از جمله راههاي اطلاع از معاني پنهان و در پس پرده، استفاده از كليد "چرا" است، اما كلمه پرسشي "چرا؟" نيز مي تواند مشكلاتي ايجاد كند. وقتي از ما مي خواهند براي گفته يا رفتار خود دليلي بياوريم، از ما سوالي شبيه"چرا دير كردي؟" يا "چرا آن كار رابموقع انجام ندادي؟" مي شود.اين طرز سوال كردن گاه در شخص مخاطب احساس تحقير و يا جبهه گيري ايجاد ميكند، بخصوص اگر با لحني متهم كننده مطرح شود، داوري منفي را به مخاطب شماانتقال مي دهد.
راه ديگر براي اطلاع از معاني پنهان در پس سخنان ديگران،طرح كلمه سوالي "چه" است. اين كلمه پرسشي و كلماتي چون چه كسي؟ كدام؟ كجا؟ اگر به شكل تهديد كننده اي مطرح نگردداغلب جواب هاي مشخصي فراهم ميآورد.
در كل بايد به اين نكته توجه داشت كه سؤالاتي كه با "چه؟" شروع مي شوند، درمقايسه با جملاتي كه با "چرا؟" شروع ميشوند جواب مشخصتري به دست مي دهد. طرح جملات سوالي با "چرا؟" اغلب منجر به تعميم دادن يا گرفتن موضع تدافعي، ميشود.
در انتها ضمن صحبت با مخاطب خود اقدامات زير را انجام دهيد:
¨      با آرامش خاطر و اطمينان بنشينيد و نگاهتان را به چشمان مخاطب خود بدوزيد.
¨      با دقتي وسواس گونه به حرفهايش گوش دهيد.
¨      در صورت نياز از او توضيح بخواهيد، زيرا افراد خوششان مي آيد و اين تصور ايجاد مي شود كه مطالبشان مهم بوده و شما به آن توجه داريد.
¨      اگر صلاح دانستيد، درپايان صحبتهايتان با ديگران با صراحت اظهار نظر كنيد و در صورت نياز پيشنهاد داده ولي بياد داشته باشيد كه اگر مي خواهيد پيشنهادي ارائه دهيد، سعي كنيد اصول و ضوابط لازم را در نظر بگيريد، پيشنهاد و طرحهايي كه فقط موارد ايراد را در نظر مي گيرند، پذيرفته نخواهند گرديد.
ب ) چگونه سخن گفتن را بياموزيد
اين موضوع كه طرف صحبت شما چه كسي است، اهميت ندارد مهم آن است كه به هنگام گفتگو رفتار و گفتاري پسنديده داشته باشيد تا به نتيجه دلخواه و مورد نظر دست يابيدو ارتباط مناسبي را با آنها برقرار سازيد.
 رعايت نكات زير به شما در روند يك مذاكره سودمند ياري مي رساند:
¨      در سخن گفتن شتاب نكنيد.
¨      موضوع بحث و گفتگو را چندين بار قبلاً با خود با صداي بلند تكرار كنيد تا هنگام اداي آنها دچار فراموشي يا لكنت زبان نشويد.
¨      جملات ساده، كوتاه و رسا بكار ببريد و شيوه خلاصه گويي را در پيش بگيريد.
¨      گفته هاي خويش را با اطمينان و اعتماد به نفس ادا كنيد و انتظار نداشته باشيد ديگران آنچه را كه شما با شك و ترديد بر زبان مي آوريد، باور كنند.
¨      اگر در حين مذاكره متوجه شديد كه مخاطبتان مايل به صحبت كردن است به او مجال دهيد افكارش را بروز دهد و اطلاعات و معلوماتش را براي شما بيان كند.
¨      در برابر ترشروترين و عبوس ترين اشخاص هرگز بشاشيت خود را از دست ندهيد و هنگام گفتگو نيز تمام قوايتان را براي كسب كاميابي متمركز سازيد.
¨      در اكثر مذاكرات بايد ابتدا بين طرفين، تمايل اوليه به صحبت كردن وجود داشته باشد. در اين زمان است كه ميدان براي ارائه تفكر و تبادل انديشه گسترده تر شده و در نتيجه امكان موفقيت بيشتر ميشود.
¨      در سخن گفتن و مذاكره بايد شيوه اي درست و مبتني بر انديشه ، دقت و حوصله و تعقيب اصولي مطالب، در پيش گرفت و گرنه موفقيت از آن ما نخواهد بود.
ج)    همگام شدن راهي براي ايجاد ارتباط موثر
 يكي از قديميترين شيوه هاي ايجاد ارتباط موثر را "ميلتون اريكسون" ارائه داده است، او مشهورترين پزشك متخصص هيپتونيزم بود و مي توانست بر مقاوم ترين بيماراني كه ساير روان درمانگرها توان خواب كردن آنان را نداشتند غلبه كند. روش مورد استفاده " اريكسون" را "همگام شدن" ناميده اند.
در اين مضمون براي همگام شدن با بيمار در موضع او قرار ميگيريد و تا حدي كه موافق هستيد با او هم راي و همصدا ميشويد. همگام شدن روش ويژه اي براي برقراري ارتباط موثر با اشخاص است. در اين روش با جلب دوستي ديگران به آنان كمك مي كنيد.
همگام شدن با ديگران روشهاي مختلفي دارد. مي توانيد با روحيه، با زبان بدن و انگاره هاي سخن وري او(لحن صدا و بلندي و كوتاهي آن و كلمات و عبارات و تصاويري كه شخص از آن استفاده مي كند)و يا باورها و اعتقادات اشخاص همگام شويد. هرچه دامنه درك و رفتار شما وسيعتر باشد، ساده تر مي توانيد با انواع طرز رفتار ديگران و يا انواع تيپهاي شخصيتي آنان كنار بياييد.
با روحيه ديگران همراه شويد
هر كس با هر روحيه اي خواهان معاشرت و همراهي است. درست به همان گونه كه كه اشخاص بيكار و ناباب، دوستاني هم طراز خود انتخاب مي كنند،اشخاص مشتاق و بشاش هم مي خواهند با اشخاصي مانند خود معاشرت كنند.
درحاليكه بعضي ها وقتي صبح از خواب برميخيزند كاملا مطيع و مقهور هستند، گروه ديگري، برعكس و نقطه مقابل گروه نخست هستند و وقتي از خواب برمي خيزند كاملا بيدار و گوش به زنگ هستند.
دنيا لزوما به طور يكسان ميان اين دو گروه تقسيم نشده است. اما اگر روزي با چشمان كاملا باز سركار بياييد و با همكار خود كه هنوز خواب را در چشمان پف كرده اش احساس مي كنيد، روبرو شويد و بايد با او ارتباط برقرار كنيد، بهتر است لحن صداي خود را با روحيه او تطبيق دهيد.
به همين شكل اگر شخصيت خونسردي هستيد توصيه مي شود راهي براي نيرو دادن به خويشتن بيابيد. بي حالي و رخوت شما احتمالا با روحيه كسي كه مي خواهد برق چشمان شما را ببيند مطابقت نمي كند. "ويليام جيمز" در اين مورد مي گويد:"به نظر مي رسد كه عمل از احساس شما تبعيت مي كند. اما در واقع عمل و احساس دست در دست هم دارند. مي توانيم با تنظيم عمل كه بيشتر تحت كنترل ماست به طور غير مستقيم احساس رانيز منظم و كنترل كنيم."
او در ادامه مطلب مي گويد:" بنابراين راه بشاش شدن اين است كه خندان بنشينيد و با شور و شوق به اطراف خود نگاه كنيد و طوري حرف بزنيد و رفتار كنيد كه انگار كاملا بشاش هستيد. اگر اين طرز برخورد شما را شاداب نكرد، هيچ عامل ديگري نمي تواند چنين كاري كند و به عبارت ديگر اگر احساس خمودگي مي كنيد، خود را بشاش نشان دهيد، ديري نميگذرد كه احساس بشاش بودن ميكنيد."
اشخاص كساني را دوست دارند كه مانند خود آنها باشند. اگر شما پرحرارت باشيد و بخواهيد روي كسي كه به مراتب از ذوق و شوق كمتري برخوردار است اثر بگذاريد، بايد از روشهاي همگام شدن استفاده كنيد. در اين مورد زماني را انتخاب كنيد كه كه فرد مخاطبتان در وضعيت روحي و جسمي مناسبي قرار داشته باشدو در غير اينصورت ممكن است نقطه نظر شما با مقاومت شديدي روبرو شود كه البته به معناي ضعيف بودن نقطه نظر شما نيست، بلكه ناراحتي مخاطب شما مي تواند باعث بروز اين مساله شده باشد.
اهميت همگام شدن را مي توان اينگونه تعريف كرد:"وقتي شما با كسي همگام مي شويد در واقع به او مي گويي، من مثل تو هستم و مي تواني روي من حساب كني."
همگام شدن راهي براي ايجاد اعتماد و اطمينان در طرف مقابل است. البته راههاي ديگري نيز براي كسب اعتبار و جلب نظر موافق مخاطب وجود دارد، از جمله مي توان به استفاده از زبان و كلام مناسب اشاره كرد.
همگام شدن روش فوق العاده مفيدي بوده كه در مورد هر رويارويي و گفت و گويي مصداق دارد.همگام شدن با روحيه يا رفتار ديگران هميشه ساده نيست. اما دست كم مي توانيد در حد رفتار ديگران ظاهر شويد. پديده اي كه با آن روبرو هستيم اين است كه وقتي با كسي همگام مي شويد، در قدم بعدي، او همگام با شما شده است. يكي از بهترين راههاي تغيير رفتار ديگران اين است كه ابتدا خود را با يك يا جند جنبه از رفتار او همگام نماييد وبعد خود را تغيير دهيد. اگر شما شخصيت غيرقابل انعطافي براي خود برنامه ريزي كرده باشيد، از انعطاف لازم براي اينكه در سطح ديگران ظاهر شويد برخوردار نخواهيد بود. اما اگر دامنه روحيه شما از مخاطبتان متغيرتر و انطباق پذيرتر باشد، نه تنها مي توانيد خود را در سطح او قرار دهيد و رابطه مؤثر ايجاد كنيد، بلكه مي توانيد آنها را در جهتي جديد كه مورد نظر شماست به حركت درآوريد. اگر در سطح ديگران ظاهر شويد آنها براساس راهنمايي و هدايت شما حركت خواهند كرد.
بفهميم كه ديگران چگونه مي فهمند
افراد مختلف اطلاعات را به شيوه هاي مختلف پردازش مي كنند، طرز اين پردازش در برقراري ارتباط نقش مهمي دارد. البته ارتباط در اينجا به معناي برخوردهاي متفاوت با اشخاص متفاوت است. در اين زمينه، هر يك از افراد بايد طوري با يكديگر ارتباط برقرار كنند كه مخاطبشان بتواند آن را درك كند، زيرا هر انساني در هر لحظه در شرايط ادراكي ويژه اي بسر مي برد. در اين زمينه "رابرت سومر"پروفسر روانشناس مي گويد:" اشخاص تصويري از دنياي احساسي متفاوتي در مقايسه با ديگران دارند." حال، براي اينكه منظور خود را به ديگران منتقل كنيد، ابتدا بايد بفهميد كه آنها چگونه مي فهمند و يا دستكم براي درك كردن چه كوششي به خرج مي دهند. وقتي بدانيد ديگران اطلاعات را چگونه پردازش مي كنند، مي توانيد اطلاعات خود را به گونه اي انتقال دهيد كه با درك آنها همخواني داشته باشد. همچنين بايد بدانيد كه افراد شيوه ارتباطشان چگونه است و ادراك آنها از چه راهي صورت مي پذيرد. زيرا افراد و مخاطباني كه با آنها در ارتباط هستيم داراي شيوه هاي ارتباطي و ادراكي متفاوتي هستند، كه اگر از آنها اطلاع داشته باشيم، مطمئنا در برقراري ارتباط با آنها، فهم و درك آنها و گفته هايشان در وضعيت بهتري قرار خواهيم گرفت و امكان بيشتري براي موفقيت نفوذ در آنها به وجود خواهد آمد. بر همين اساس انسانها را به دسته هاي زير تقسيم كرده ايم:
الف- اشخاص پديداري(تصويري)
اين افراد دنياي رواني خود را بر اساس تصاوير و فضاسازي تنظيم مي نمايند. اين افراد فضا را دوست دارند و دوست داراند كه با شما ارتباط نزديكتري داشته باشند و بيشتر تعامل شخصي را دوست دارند. اين افراد از واژه هايي مانند من تصور ميكنم، فضاي اجتماعي اينگونه به نظر مي رسد و... استفاده كرده و اغلب در انتهاي جلسات مينشينند.
ب- اشخاص احساسي(همجواري)
دنياي رواني خود را با احساسهاي دروني و بيروني ترسيم مي كنند و واژه هاي احساسي مانند دوست دارم، احساس مي كنم و... بيشتر استفاده مي كنند. از نظر ارتباط خيلي به شما نزديك مي شوند هرچند كه ممكن است فكر شود حالت تهاجمي دارند و بيشتر ميز و صندلي خود را نزديك به شما مي گذارند و در جلوي جلسات مي نشينند.
ج- اشخاص شنيداري(صوتي)
اين افراد دنياي رواني خود را با صداها دارند.آنها به چشمان مخاطب خود نگاه نمي كنند و گوش خود را ميزان كرده اند. ضمن مكالمه يا ارائه يك مطلب ممكن است به نقطه ديگري نگاه كنند، زيرا آنان با گوش فرا دادن سعي به گرفتن مطالب مينمايند. قصد بي ادبي و بي اعتنايي ندارند و سعي ميكنند آنچه گفته مي شود را بفهمند. اين افراد بجاي خوب فهميدي ميگويند خوب شنيدي و از زير و بم صدا خوششان مي آيد.
د- اشخاص ارقامي(زباني)
اين گروه تركيبي از سه دسته پيشين هستند. آنان قبل از اينكه بتوانند دنياي رواني خود را ترسيم كنند، مجبورند دريافتهاي خام حسي را به يك زبان خاص، از طريق كلمات، اعداد يا علايم كامپيوتري منتقل نمايند. آنها دوست دارند اطلاعات مكتوب و به سبك منطقي به آنان ارائه شود، واژه ها بايد تعريف شده باشند و از نظر املائي، علايم نقطه گذاري، دستوري، حواشي و صفحه بندي درست باشد و همچنين عناوين، پاراگرافها و فواصل كوتاه را در نگارش دوست دارند. براي جلب توجه آنها كافيست بخشهايي از پيام بصورت 1- 2- 3 و يا الف- ب- ج تنظيم شود.
چگونه شرايطي فراهم آوريم كه ديگران ما را درك كنند
وقتي از شيوهء مورد علاقه شخص مخاطب خود واطرافيان استفاده مي كنيد، آنها به اقدام و خواستهء شما پاسخ مثبت ميدهند. ممكن است مجبور باشيد كه كمي بيشتر تلاش كنيد، اين تلاشي ارزشمند است كه به اجرا و انجام آن مي ارزد، زيرا در وقت و نيروي آينده شما صرفه جويي مي كند . شخص مخاطب شماو اطرافيانتان نيز از اقدامي كه كرده ايد استقبال خواهند كرد زيرا مي فهمند كه براي تماس با شما از چه شيوهاي بايد استفاده كنند تا آنها را به نتيجه دلخواهشان برساند. يكي از بهترين راههاي كسب اطلاع در اين زمينه كه مخاطب شما چه روشي را مي پسندد اين است كه از او مستقيما سوال كنيد و نظرش را جويا شويد در مواقعي كه اطلاع يافتن از روش برقراري ارتباط با اطرافيان و مخاطبان دشوار به نظر مي رسد، بهتر است از روش آزمايش و خطا استفاده كنيد. به عبارت ديگر اگر ندانيد كه آنها از ميان انواع شخصيتهاي ارتباطي ديداري ،شنيداري،احساسي، ارقامي كدام را بيشتر مي پسندند، مي توانيد در فواصل صحبتها با او گاهي لحظه اي مكث كنيد و از او بپرسيد : ( آيا اين نقطه نظر را قبول داريد؟)،(آيا مي توانيد خود را ببينيد كه به اين روش كار ميكنيد؟) يا ( اين مطلب به نظرتان چگونه است؟)،....
اگر نتوانيد پاسخ مورد نظرتان را دريافت كنيد به روش ديگري متوسل شويد. مثلا از روش ديداري به روش شنيداري روي آوريد و اگر روش شنيداري خواسته شما را برآورده نساخت ، از روش احساسي استفاده كنيد.
يكي از اشتباهات رايجي كه اشخاص مرتكب مي شوند اين است كه وقتي از مخاطب خود جواب مساعد نمي گيرد، فورا فرض را بر اين مي گذارند كه روش مورد استفاده آنان مناسب نبوده، حال آنكه در واقع ممكن است روش مورد استفاده آنان مناسب بوده باشد و خود آنان نتوانسته اند به شكل مناسب و حساب شده از روش مورد اشاره استفاده كنند. در واقع تقصير از خود شخص است كه نمي تواند با مخاطب خود ارتباط سازنده و مؤثر برقرار كند. با داشتن انعطاف در سبك رفتاري مي توانيم از يك شيوه ادراكي به شيوه ديگر روي آوريم، مي توانيم به اشخاص بيشتري دسترسي پيدا كنيم و آنان نيز به نحو بهتري از خواسته هاي ما آگاه مي شوند. اين كار به ما امكان مي دهد كه همكاري و حمايت آنان را جلب كنيم.
مردم را دوست داشته باشيد
موفقيت هر شخصي به حمايت ديگران بستگي دارد پس مردم را دوست داشته باشيد تا شما را دوست داشته باشند و از شما حمايت كنند. شما در انجام كارهايتان به حمايت و پشتيباني آنها نياز داريد، زيرا برخي از كارها فقط با همكاري ديگران امكانپذير خواهد بود. ولي در اين مورد همواره به ياد داشته باشيد كه با چه كساني ارتباط داريد و چه كساني از شما حمايت مي كنند.
هنر شناخت و ارتباط با افراد با تملق ها و چاپلوسيهاي رايج بسيار متفاوت مي با شد. برخي سعي دارند با تملق به اهداف خود دست يابند. تملق يقينا تباه كننده هر رابطه مپبت است. همكاري با ديگران مستلزم شناختي عميق از شخصيت آنهاست واز اين طريق است كه به اطلاعاتي دست مي يابيدو در مذاكرات و مباحثات به كارتان خواهد آمد.
رعايت نكات زير از شما مصاحبي صديق و مطلع مي سازد:
§    سعي كنيد روحيه اطرافيان خود را خوب بشناسيد.
§    با آگاهي از قلق ها وشيوه هاي مورد پسند مخاطب خود، هيچگاه درايجاد ارتباط و گفتگو با او، درگير نخواهيد شد.
§    براي ايجاد رابطه اي سالم با طرف مخاطب هرگز از حربه تهديد و گوشه و كنايه استفاده نكنيد، بهترين راه نرمش، حوصله و دقت در طرز فكر طرف مقابل است.
اصول زير را بكار گيريد زيرا باعث مي شود مورد حمايت قرار گرفته و شما را آسان تر به اوج موفقيت برسانند:
·      سعي كنيد اسامي افراد را به خاطر بسپاريد. اين نشان مي دهد به آنها اهميت مي دهيد.
·      فرد راحتي باشيد تا هيچكس در معاشرت با شما احساس ناراحتي و اجبار نكند.
·      اين اعتقاد را در خودتان تقويت كنيد كه " هرچه پيش آيد، خوش آيد" در اينصورت هيچ چيز نمي تواند آرامشتان را بهم بزند. اين به شما كمك مي كند كه براي مقابله با هر موقعيتي همواره آماده باشيد.
·      خودپرست نباشيد و بيهوده تظاهر نكنيد كه به همه چيز آگاهي داريد، به يادداشته باشيد عالمان متواضع ترند.
·      خصوصياتي را در خودتان پرورش بدهيد كه جالب توجه باشد و مردم در معاشرت با شما به برداشتهاي ارزشمندي برسند.
·      شخصيت خودتان را زير ذره بين ببريد، تا بتوانيد عوامل " ناهنجار" را از آن خارج كنيد. زيرا هممين عوامل ناهنجار منفي هستند كه باعث دور شدن ديگران از اطراف ما مي شوند.
·      صميمانه وباروحيه سعي كنيدخودتان را ازشر سوء تفاهم ها خلاص كرده وگلايه ها را از ذهنتان بيرون كنيد.
·      آنقدر دوست داشتن افراد را تمرين كنيد كه اين كار به صورت يك عادت ثانويه در شما درآيد.
·      هميشه از فرصتهايي كه براي تيريك گفتن يا احساس همدردي در غم، اندوه و ناكاميهاي افراد پيش مي آيد استفاده كنيد. و سعي كنيد اين كار را در همان زمان خودش انجام دهيد و به آينده موكول نكنيد.
·      به مردم قدرت روحي بدهيد تا محبت بي ريايشان را نصيبتان كنند.
به كار بردن بعضي عبارات، در ديگران ايجاد مقاومت مي كند و سبب از دست دادن حمايت ديگران مي شود. سه عبارت است كه در هنگام محاوره و ايجاد ارتباط با ديگران مي توان به كار برد، بطوريكه هم احترام طرف مقابل را حفظ كنيد و هم مطلب خود را منتقل سازيد:
·      با شما موافقم
·      نظر شما را تحسين مي كنم
·      به عقيده شما احترام مي گذارم
برداشت و باور:
اغلب مسائل ارتباطي ريشه در برداشت مردم از واقعيتها دارد، هركسي دنيا را به زعم خود معني ميكند و برداشتها و استنباطهاي ما مي توانند منجر به "تضاد شخصيت" و يا "فروپاشي ارتباط " شوند. حل و فصل مسائل استنباطي دشوار است، زيرا همه معتقدند كه دنيا به همان شكلي است كه آنها استنباط مي كنند و در واقع اين اشخاص مي گويند "اگر با من مخالفت كني، خود به خود در اشتباهي زيرا ترديد ندارم كه حق با من است"، اگر افراد بدانند كه مشكل اصلي در ارتباط برداشت آنها از واقعيتهاست، اغلب مشكلات ارتباطي حل و فصل مي شوند.
نگرشها و رفتارها :
 براي ايجاد ارتباط بهتر به نگرشهاي ويژه اي احتياج داريم.
نگرشها :
§         به تو ايمان دارم، صميميت تو را مورد ترديد قرار نمي دهم.
§         به روابطمان بها مي دهم و مي خواهم اختلافاتمان را بر طرف كنم.
§         من حرف حساب را مي پذيرم و به راحتي تغيير مي كنم.
رفتارها :
§         گوش كنيد تا بفهميد.
§         حرف بزنيد تا شما را بفهمند.
§         از موارد مورد توافق شروع كنيد و به تدريج به موارد مورد اختلاف برويد.
وقتي اين سه نگرش در شما ايجاد شد، تقريباً تمام مسائل استنباطي را مي توانيد حل كنيد. وقتي فردي اين موضوع را درك كند طرز سخنش را تغيير مي دهد به جاي اينكه بگويد "همانطور است كه من ميگويم"مي گويد : "من چنين نظري دارم" به جاي "من درست مي گويم" مي گويد : "به نظر من..." يا به "اعتقاد من..." يا " آنطور كه من استنباط مي كنم..." وقتي اين چنين با ديگران برخورد مي كنيم در واقع به آنها مي گوييم" تو هم مهم هستي و حق داري احساسات و نظراتت را مطرح كني." وقتي ديگران در مورد ما قضاوت مي كنند يا نظر ديگري دارند، مي توانيم به آنها بگوييم " شما طور ديگري به مساله نگاه مي كنيد مايلم بدانم شما چه استنباطي داريد".زمانيكه با نظر كسي مخالفيم به جاي گفتن "من درست مي گويم و تو در اشتباهي" مي توانيم بگوييم "من طور ديگري فكر ميكنم. بگذار نظرم را با تو در ميان بگذارم."
كلمات و مناسبات :
بعد مهم در برقراري ارتباط، رابطه است. بسياري از مشكلات از ارتباط ناشي مي شود. وقتي روابط خوب نيست بايد مراقب كلماتي باشيم كه به كار مي بريم در غير اينصورت ممكن است سوء تفاهم ايجاد شود. وقتي روابط خوب نيست طبيعتاً افراد به هم سوء ظن پيدا مي كنند و اعتمادشان را به يكديگر از دست مي دهند و به جاي توجه به نيت و منظور گوينده به عبارات او استناد مي كنند و حرفهايشان را به حساب توهين مي گذارند.
 از سوي ديگر وقتي روابط هماهنگ باشد، حتي بدون كلمه هم مي توانيم ارتباط برقرار كنيم وقتي اعتماد و احساس خوبي جاري باشد نيازي نيست مراقب كلاممان باشيم.مي توانيم در صورت تمايل لبخند بزنيم يا نزنيم و با اين حال منظورمان را مخابره كنيم و به تفاهم برسيم. وقتي روابط حسنه نيست حتي يك فصل كلمه براي مخابره پيام كافي نيست زيرا معاني را نميتوان در كلمات يافت، معاني در اشخاص هستند.
نكته مهم در ارتباط موثر رابطه شخص با شخص است، به محض اينكه با كسي اينگونه ارتباط برقرار ميكنيم در يكديگر اعتماد و اطمينان به وجود مي آوريم. در همين زمينه ببينيد كه ملاقات خصوصي مديران با كاركنان و صحبت خصوصي با يك مشتري يا موكل تا چه اندازه اهميت دارد.
نقشه و قلمرو :
ايجاد روابط هماهنگ و رسيدن به تفاهم متقابل مي تواند دشوار باشد، همه ما در دو دنيا زندگي ميكنيم. يكي دنياي خصوصي ذهني كه در سر ماست و ديگري دنياي عيني كه بيرون از ما قرار دارد. ميتوانيم اولي را نقشه هاي شخصي و دومي را قلمرو در نظر بگيريم.
هيچ كس نقشه صد در صد كامل و بي كم و كاستي از قلمرو و يا دنياي عيني و حقيقي ندارد، هر ا ز گاهي تجاربي پيدا مي كنيم كه استنباط يا نقشه ذهني ما از قلمرو يا از جهان عيني را تغيير مي دهد. وقتي اين اتفاق مي افتد، رفتارمان تغيير ميكند و استنباط جديدي پيدا مي كنيم. در واقع سريع ترين راه تغيير رفتار يك شخص اين است كه نقشه يا قالبهاي استنباطي او را تغيير دهيم و اين كار ميسر نيست مگر اينكه به آن شخص نقش يا مسئوليت جديدي واگذار كنيم ويا او رادر موقعيت متفاوتي قرار دهيم.
مهارت و امنيت :
مهارتهاي ارتباطي شبيه يك كوه يخ شناور هستند، بخش كوچكي از كوه يخ شناور كه از آب بيرون آمده سطح مهارت ارتباط است. توده عظيم كوه يخ كه پنهان از ديد ماست سطح عميق تري را در بر گرفته است مي توانيم اين سطح را مبناي امنيت شخصي در نظر بگيريم، براي اينكه بهبود بلند مدت معني داري در توانايي برقراري ارتباط خود ايجاد كنيم بايد به دو سطح مهارت و امنيت توجه داشته باشيم.
ارتباط موثر مستلزم مهارت است، براي بهبود مهارتهاي ميان فردي بايد تمرين كرد و احتياج به صرف وقت دارد ولي متاسفانه بعضي ها اصلاً علاقه اي به آموختن مهارتهاي جديد ندارند و نمي خواهند در مقام بهبود مهارتهاي همدلانه باشند.
گوش فرادادن با تمام وجود به گفته ديگران به امنيت خاطر بسيار زيادي احتياج دارد، آسيب پذيريهاي انسان را بروز ميدهد. ممكن است تغيير كنيم و اگر در اعماق وجود خود احساس عدم امنيت كنيم جرات تغيير يافتن را به خود نخواهيم داد و خيليها از دور نماي تغيير وحشت دارند. اگر در اثر گوش دادن همدلانه تغيير كنيم و يا تحت تاثير قرار بگيريم بايد بتوانيم بگوئيم كه : "اشكالي ندارد، تفاوت چنداني ايجاد نمي كند." زيرا اعماق وجود ما بدون تغيير باقي مانده است. در اعماق وجود ما مجموعه ارزشها و احساساتي وجود دارند كه خويشتن حقيقي ما را نشان مي دهد.احساس ارزشمندي كه مستقل از رفتار ديگران با ماست اين خويشتن مخدوش نشدني هويت واقعي ماست.
منطق و احساس :
ارتباط موثر ايجاب مي كند كه به زبان منطق و احساس صحبت كنيم، زبان منطق و زبان احساس دو زبان متفاوت هستند و در اين ميان زبان احساس و عاطفه بسيار قدرتمندتر و انگيزه بخش تر است. به همين دليل است كه مي گوييم بايد با تمام وجود يعني ابتدا با چشمان و با دل گوش كنيم و بعد از گوشهايمان براي شنيدن استفاده نماييم.
 براي ابراز موثر نقطه نظر خود بايد نظرات ديگران را درك كرد.
همدردي و همدلي :
توجه با تمام وجود ، حضور داشتن كامل، خود را به جاي ديگران گذاشتن و از دريچه چشم آنان نگاه كردن مستلزم شجاعت، شكيبايي و احساس امنيت خاطر است، به معناي آمادگي براي يادگرفتن و تغيير كردن است، به معناي رفتن به اذهان و دلهاي ديگران به منظور نگاه كردن از زاويه ديد آنان است. بدين معنانيست كه احساس آنها را داشته باشيد،اين همدردي است. بلكه منظور اين است كه احساس آنها را درك كنيد و ببينيد كه چگونه به دنيا نظر مي كنند، اين همدلي است. همدلي شما را پذيرا، باز و گشوده نگاه مي دارد، ديگران احساس مي كنند كه چيزي مي آموزيد. به اين نتيجه مي رسند كه نفوذ پذير هستيد. براي نفوذ بر ديگران ، آنها ابتدا بايد به اين نتيجه برسند كه ميتوانند روي شما نفوذ كنند.
وقتي گوش دادن را مي آموزيم و براي فهميدن تلاش مي كنيم ، درباره ارتباط به درك تازه اي مي رسيم. به اين نتيجه مي رسيم كه استفاده از ذهن براي غلبه بر دل تلاشي بيهوده است. به اين نتيجه مي رسيم كه كه با دو زبان روبرو هستيم، يكي زبان منطق و ديگري زبان احساس و اينكه اشخاص بيش از آن مقدار كه فكر مي كنند از روي احساس خود حرف مي زنند، به اين نتيجه مي رسيم اگر ميان اشخاص احساس خوبي وجود نداشته باشد، تحت تاثير موانع احساسي نمي توانند به زبان منطق با هم حرف بزنند. ارتباط موضوعي مربوط به اعتماد كردن به ديگران و پذيرفتن آنهاست و پذيرفتن عقايد و احساسات آنهاست. پذيرفتن اين حقيقت است كه آنها متفاوت از ديگران هستند و اينكه خود را بر حق مي دانند.
سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

داستاني هست راجع به يك دزد در زمان‌هاي قديم كه كت باشكوهي را دزديد. كت از بهترين پارچه درست شده بود و دكمه‌هايي از طلا و نقره داشت. وقتي كت را در بازار به يك بازرگان فروخت، پيش دوستانش برگشت. دوست نزديكش از او پرسيد كه كت را چند فروخته است.
پاسخش اين بود «صد سكه نقره».
دوستش پرسيد: «يعني مي‌خواهي بگويي فقط صد سكه نقره براي آن كت باشكوه گرفتي؟» دزد پرسيد: «مگر از عدد صد بزرگ‌تر هم هست؟» خيلي از ما نمي‌دانيم چه بخواهيم يا نمي‌دانيم چه چيزهايي موجود در اختيارمان است چون هيچ‌وقت با آنها آن‌قدر آشنا نبوده‌ايم، يا آنقدر از خود دور افتاده‌ايم كه ديگر قادر نيستيم نيازها و خواست‌هاي واقعي خود را درك كنيم. بعضي از ما به قدري كرخ و بي‌حس شده‌ايم كه از آرزوها و خواست‌هاي طبيعي خود بي‌خبريم. ديگر نمي‌دانيم چه مي‌خواهيم. بيشتر ما نمي‌دانيم چطور بخواهيم. هيچ‌وقت و چه زماني بخواهيم. ما نياموختيم چطور كساني را كه مي‌توانند آنچه را مي‌خواهيم به ما بدهند. از يك بغل كردن يا اندرزي خردمندانه گرفته تا سفارش چيزي كه مي‌فروشيم، بشناسيم و خيلي از ما ياد نگرفتيم علائم غيركلامي را كه مردم به سوي ما ارسال مي‌كنند. از قبيل «من با تو هستم» يا «حالا نه» دريافت كنيم.
ترس هميشه از ناآگاهي سرچشمه مي‌گيرد. رالف والدوامرسون ما نمي‌دانيم چه چيزهايي حاضر و آماده و ممكن هستند.

اكثر ما نمي‌دانستيم كه مي‌شود بدون پول اوليه خانه خريد تا وقتي كه كتاب‌هاي رابرت آلن را خوانديم. نمي‌دانستيم كه مي‌شود نرخ بهره‌ي كمتري براي كارت‌هاي اعتباري تقاضا كرد تا وقتي كه سخنراني چارلز گيونز را شنيديم. نمي‌دانستيم كه مي‌شود يك سرويس مجاني يا اتومبيل يا اتاقي ارزان‌تر در هتل درخواست كرد تا وقتي كه يك نفر به ما گفت مي‌توانيم. اگر پدر و مادرمان به او ياد ندادند و ما در مدرسه ياد نگرفتيم و نمونه‌اش را در زندگي نديديم. از كجا مي‌توانستيم بدانيم؟

وقتي عادت كنيد براي سير كردن خود يك تكه نان بخوريد. نمي‌دانيد كه مي‌توانيد يك بشقاب رشته‌فرنگي بخواهيد. شما هيچ‌وقت يك بشقاب رشته فرنگي نديده‌ايد. حتي نمي‌دانيد كه وجود دارد. بنابراين خواستن آن كاملاً دور از طبيعت شماست. يك روز يا يك نفر بشقاب رشته‌فرنگي را به شما نشان مي‌دهد يا راجع به آن مي‌خوانيد يا از كسي مي‌شنويد، تا بالاخره از وجود آن آگاه مي‌شويد و ديگر فقط يك خيال نيست و بعد يواش‌يواش به خود مي‌گوييد: «آهاي. من رشته‌فرنگي مي‌خواهم». دكتر باربار ادي آنجليس نويسنده‌ي كتاب «به كار گرفتن عشق مؤثر است» و «لحظات واقعي».
ما نمي‌دانيم كه واقعاً چه مقدار نياز داريم و مي‌خواهيم اكثر ما از نيازها و خواست‌هاي واقعي خود بي‌خبريم، چون وقتي بچه بوده‌ايم به ما كم محلي شده ا را طرد كرده‌اند يا خجالت كشيده‌ايم آنها را بيان كنيم. ممكن است به دليل مصرانه و مكرر از ما انتقاد شده باشد يا مسخره‌مان كرده باشند، بنابراين درخواست نكردن بيشتر به ما احساس امنيت مي‌داد و كمتر ما را معذب مي‌كرد. ما به سادگي خواست‌هاي‌مان را دفن كرديم.
بيان خواسته‌هاي‌مان زمان كودكي‌مان شايد دردهاي درمان نشده و نيازهاي تحقق نيافته‌ي زمان كودكي آنان را دوباره آشكار كرده باشد. ممكن است حتي به دليل اينكه پسر يا دختر بوده‌ايم از ما بدشان مي‌آمد و ممكن است براي انتقام گرفتن از كسي كه در گذشته آزارشان داده، فرافكني كرده و ما را از چيزهايي محروم كرده باشند يا از انتقادهاي همسايگان يا اقوام از «لوس بار آوردن» فرزندان‌شان براي آسان‌گيري يا نرمش يا به دليل چنين «شل و ول» بودن ترسيده‌اند.
دليلش هر چه باشد. اثر نهايي اين است كه ما ديگر احساس نمي‌كرديم چه مي‌خواهيم زيرا خيلي دردناك بود. آسان‌تر بود در كرخي و بي‌حسي و بي‌علاقگي فرو رفتيم. عاقبت در جواب «امشب مي‌خواهي چه كار كني؟» جواب‌هايي از قبيل «نمي‌دانم» و «برايم فرقي نمي‌كند» مي‌دهيم، وقتي از ما مي‌پرسند چه مي‌خواهيم. ديگر نمي‌دانيم چه مي‌خواهيم.

ما نمي‌دانيم چگونه بخواهيم
اكثر ما هيچ‌وقت سر مشق يا دستورالعملي براي درخواست كردن واضح و مستقيم در خانه نداشته‌ايم. اكثر مدارس دروسي در زمينه‌ي مهارت‌هاي ارتباطي ندارند كه به ما بياموزد چطور درخواست‌هايي مؤثر نماييم. آنچه ما بارها و بارها ديده‌ايم نق‌زدن ناليدن، گله‌كردن، شكوه و شكايت بوده است. ما درخواست‌هاي كنايه‌آميز، همراه با ايما و اشاره و غير واضح را ديده‌ايم. ولي ارتباط مستقيم در مورد احتياجات، خواست‌ها و تمايلات‌مان نداشته‌ايم. اگر ما قبلاً اين مهارت‌ها را نديده باشيم، آموختن آنها و وارد كردن‌شان در زندگي‌مان بسيار مشكل است.
ران‌هالينك «كسي به من چيزي نگفته بود. پدر من در تمام عمرش چيزي از كسي نخواسته بود. من هيچ‌وقت نديدم او چيزي بخواهد. در خانه‌ي ما چنين سرمشقي وجود نداشت. بنابراين من با اين بزرگ شدم كه مرد بايد روي پاي خودش بايستد».

سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 21:10 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

چگونه شانس بیاوریم!



از: استیو کاوفمن (Steve Kaufmann)
هنگامی که به ۴۵ سال گذشته برمیگردم، چنین به نظرم میرسد که بزرگترین عامل تمام موفقیتهای من به عنوان دانشجو، دیپلمات یا تاجر، خوش شانسی بوده و بس. هنگامی که از ناپلئون پرسیدند که آیا او ترجیح میدهد فرماندهان ارتش وی شجاع باشند یا زیرک، او پاسخ داد هیچکدام، من فرماندهان خوش شانس را ترجیح میدهم.

سوال اینجاست، چگونه شانس بیاوریم؟
در اینجا هفت عادتی را که برای من عامل خوش شانسی بوده اند، با شما در میان میگذارم:



۱٫ماجراجوباشید اما سر دار و ندارتان شرط نبندید.
تمام موفقیتهای من به خاطر روحیه ریسک پذیرم بوده است. من آسایش تحصیل در دانشگاه شهر خود را رها کرده و برای تحصیل به خارج رفتم. بر سر موضوعی که واقعا برایم اهمیت داشت در مقابل رئیسم ایستادم. از کاردر شرکت استعفا داده و کار خودم را به وجود آوردم. به فروشنده ای در مقابل وثیقه اندک پول قرض دادم و موارد بیشماری از این قبیل. اینها، کارهایی بودند که بیشترین پاداش را به دنبال داشتند. اما، در تمام این موارد من میتوانستم از عهده پیامدهای شکست هم بربیایم. البته قرار هم نبود که در صورت شکست به جزیره الب تبعید شوم، اماباید همه جوانب کار را سنجید. هرچند که من همیشه هم نمینشینم و یک برنامه عریض وطویل بچینم، بیشتر اوقات تنها از حس درونی خود پیروی میکنم، اما در تمام شرایط،کاری را انجام میدهم که بدانم میتوانم از پس شکست آن برآیم.



۲٫کاررا با اعتماد به دیگران آغاز کنید:
شما نمیتوانید تک و تنها به جای برسید و تنهابا کمک دیگران میتوانید به اهداف خود دست یابید. این دیگران شامل دوستان، خانواده،همکاران، روئسا و کارکنان، فروشندگان و خریداران هستند. اگر شما ذاتا شکاک هستید یادوست دارید تمام کارها را به تنهایی انجام دهید، امکان اینکه بخت به شما رو کندبسیار کم خواهد بود. زیرا معمولا شانس توسط دیگران بر سر راه شما قرارمیگیرد.



۳٫با مهره های قوی خود بازی کنید:
نقاط قوت خود رابشناسید و آنها را به کار گیرید. نقاط ضعف خود را نیز بشناسید و از اینکه مجبور به استفاده از آنها شوید، اجتناب کنید. از وانمود کردن به قدرتهایی که فاقد آن هستیدخودداری کنید. شما میتوانید توان و قدرتمندی خود را افزایش داده و بر ضعفهای خودچیره شوید. اما قبل از هرچیز باید مهارتها، استعدادها، دانش و روابط خود را به خوبی بشناسید و در هر زمان که میتوانید، از آنها استفاده کنید. این کار احتمال خوش شانس بودن را افزایش میدهد.



۴٫بیش از آنچه میگیرید، پس بدهید.
اگرمیخواهید افراد خوش شانس را به برنامه خود وارد کنید، آماده بخشش باشید. شما بایدبدون چشم داشت، برای دیگران قدمی بردارید. تجربیات من، همواره نشان داده اند که این ضرب المثل قدیمی: “از هر دست بدهی، از همان دست میگیری” واقعیت دارد و مطمئن باشیدکه آنچه را بخشیده اید، چه مالی و چه معنوی، در غیر منتظره ترین موقعیت به شما بازمیگردد و گره از کارتان میگشاید.



۵٫متناسب و سلامت شوید و این حالت را حفظ کنید:
منظور از تناسب و سلامت تنها از نظر فیزیکی نیست. منظور من بهداشت وسلامت جسمی، فکری و روانی است. صحیح غذا بخورید و فعال باشید. در هر سن و موقعیت به مطالعه و آموختن بپردازید. مثبت اندیش باشید. بدانید که لزوما همواره همه چیز بروفق مرادتان نیست. اما با اعتقاد بر امکان پذیر بودن موفقیت، حتی در موقعیتهای دشوار نیز پیروز خواهید شد. هرگز هنگام شب و زمانی که خسته هستید، به مشکلات عمده وسخت نیاندیشید. سلامت و انرژی شانس به همراه خواهند داشت و قدرت مقابله با شکست رادر اختیارتان میگذارند.



۶٫در برقرار کردن ارتباط و اطلاع رسانی مهارت یابید:
شما باید بتوانید به خوبی به دیگران بگویید که هستید و چه میخواهید. بر روی مهارتهای کلامی خود کار کنید. منظور من شیوه استفاده از کلمات،روش واضح سخن گفتن و نوشتن و بیان منظور با کلامی ساده اما قدرتمند است. اگر فرصت دارید، زبان دیگری نیز بیاموزید. دانستن چند زبان مختلف، شانس بسیاری برای من به همراه داشت و امکانات کاری فراوانی در اختیارم قرار داد. به یاد داشته باشید که دردهکده جهانی، اهمیت زبان هرگز کم نخواهد شد.



۷٫در کار و صنعت واقعی خود گام بردارید:
یک حسابدار میتواند به خوبی از برنامه های اقتصادی، جدولهای مختلف درآمد و سود و زیان و… مطلع باشد و کار خود را به خوبی انجام دهد، اما بعیداست بتواند تغییر شغل داده و کفاش خوبی شود. هر راه اندازی، هر شرکت و هر معامله ای بر مبنای یک صنعت یا برپایه رشته علمی یا تجربی خاصی بنا شده است. به سوگند بقراط یرشته مورد نظر خود وفادار باقی بمانید. در اینصورت دیگران متوجه میشوند که شماواقعا در حرفه خود وارد و کارآمد هستید و بخت به شما رو خواهد کرد. با پرداختن بهای این عادات، به شانس فرصت بدهید به سراغتان بیاید. هر چه زودتر،بهتر



7
روش برای تصمیم گیری بهتر و اراده قویتر

بسیاری براین باورند که در کنترل و مدیریت خودشان ضعف دارند و دچار مشکلات عدیده ای هستند،تصمیم گیری و تصمیم سازی برایشان سخت است و اراده انجام هیچ کاری راندارند.

افزایش قدرت تصمیم گیری و تصمیم سازی و تقویت نیروی اراده، آرزوی زیباست که بسیاری از افراد آن را تنها در حد یک رویا می پندارند و گمان می کنند هیچ راهی برای آن وجود ندارد، حال آنکه به شدت در اشتباه هستند.

در این مقاله ازروش هایی صحبت به میان می آید که در بهبود وضعیت تصمیم گیری و اراده شما نقشی کلیدی ایفا می کنند:



1.
تصمیم ها را با هم هماهنگ کنید

قدرت تصمیمگیری بدین معناست که بتوانید تصمیم های کوچکی که در طول روز می گیرید و کارهایی که قصد و اراده انجام آنها در طول روز را دارید، با هم همسو باشند و بتوانید آنها راهماهنگ یا به عبارت بهتر اولویت بندی کنید.



2.
مواد حاوی گلوکزبخورید

شاید برایتان جالب باشد که پس از یک روز کاری خسته کننده و زمانی که به خانه می رسید، چگونه می توانید دوباره انرژی و توان تصمیم گیری درباره ساعات باقی مانده را داشته باشید. راه حل این مشکل ساده تر از تصور شماست. لطفا مواد حاوی گلوکز مصرف کنید.



3.
با وسوسه ها مبارزه کنید

از انرژی درونی خود برای مبارزه با امیال و وسوسه های آنی کمک بگیرید تا اراده تان برای تصمیم گیریهای پیچیده و مهم بیشتر شود. وسوسه ها خیلی راحت می توانند مانع تصمیم گیری ها شوندو از طرفی مبارزه با وسوسه ها هم تمرینی بسیار خوب و ایده آل برای تقویت اراده وقدرت تصمیم گیری است.



4.
استرس را از خود دور کنید

افرادباهوش به جای اینکه در طول روز برای هر کاری به خود استرس راه دهند، انرژی خود راذخیره می کنند تا از آن برای تصمیم گیری بهتر استفاده کنند.

حذف استرس ازفهرست کارهای روزانه مقدار قابل توجهی انرژی ذخیره شده برای شما به ارمغان میآورد.



5.
به خواب و خوراکتان برسید

سعی کنید با اراده قوی وتصمیمی قاطع خوراکی هایی را که هیچ نفعی به شما نمی رسانند، از برنامه غذایی تان حذف کنید و از طرفی برای خواب راحت و کافی هم ارزش قائل شوید.

اراده ای که برای این کار به خرج می دهید، نشان از قابلیت های شما در تقویت اراده تان در امورگوناگون دارد.



6.
به ضمیر ناخودآگاه، آگاهانه توجه کنید

ضمیرناخودآگاه شما می تواند در تصمیم گیری و اراده برای انجام کار، بدون اینکه خودبخواهید، به شما کمک کند، پس به سادگی به حرف دلتان گوش کنید و آن را دست کم نگیرید.



7.
روی کمک دیگران حساب کنید
تقویت نیروی اراده و تصمیم سازی، لزوما در توانایی شخصی شما برای کنترل خودتان خلاصه نمی شود. پس برای اینکه نتیجه بهتری از این تلاش ها بگیرید، هرگز مشورت با دیگران را از یاد نبرید.
پنج شنبه 13 بهمن 1385برچسب:, :: 19:42 :: نويسنده : ابراهیم کروبی

 

25 سال پیش شادروان ملک الشعرای بهار - در کتاب سبک شناسی - ضعف نحوه سخن گویی ما را امری کلی دانست و از ضایع شدن آهنگ صدای ما وجود الحان عاجزانه ، صوت‌های نازک و شکسته و بسته ، حروف جویده جویده مظلومانه و حیلت گرانه در آن سخن گفت و از قول مردی فاضل نقل کرد که : « مردم ما به جای سخن گفتن ، ناله می‌کنند . »

 

بهار در ضمن ، کودکان و نوجوانان و نیز بانوان و «دوشیزگان» را دعوت کرد تا به ورزش صدا بپردازند و طریق سخن گفتن       درست و فصیح را با آهنگی استوار ، متین و جذاب بیاموزند . بهار به این نکته نیز اشاره می‌کند که برای هنرمندان فارسی                                                     زبان دو نکته از اهمیت خاص برخوردارند :

  • 1. تاریخ زبان فارسی
  • 2. وزن شعر در زبان فارسی

فن بیان  فقط به پرورش صدا و بیان و کار فنی و فیزیکی ختم نمی‌شود . بیان خوب ، با دانش ما از زبان و نیز با آگاهی ما   نسبت به آنچه که «بیانش می‌کنیم » ارتباطی تنگاتنگ دارد . صدا و بیان انسان محصول عوامل مختلف فیزیولوژیک ( مانند چگونگی اندام‌های تنفسی و گفتاری )، روانشناختی (مانند شخصیت ) و اجتماعی (مانند آموزش و پرورش و پایگاه اجتماعی ) است .

از شاعر و اندیشمند بزرگ ما سعدی شیرازی :

                         تا مرد سخن نگفته باشد                                        عیب و هنرش نهفته باشد

 

صدای انسان پدیدهای بسیار پیچیده است و چهار عامل «غلظت صدا»، «انرژی صدا»، «انرژی کلمه» و «برد یا حجم صدا» در آن دخالت بسیار دارند . بنابراین شرایط و محیط مناسب برای توسعه قدرت تکلم و پرورش بیان ، یکی از مهمترین وظایف مربیان در تمام سطوح آموزشی است . این امر به ویژه در تئاتر و آواز اهمیت خاصی دارد زیرا که ارتباط فکری و انتقال اندیشه‌ها از صحنه به تماشاگر مهمترین رکن در این هنرها است ، چرا که مقدار بسیار زیادی از این ارتباط و انتقال ، توسط کلام انجام می‌گیرد .

به طور کلی می‌توان اهم اهداف پرورش بیان را چنین بر شمرد :

 

  • 1- درست اندیشیدن و افکار خود را در خور فهم خود و دیگران بیان کردن .
  • 2- عقاید خود را آزادانه ، با اعتماد صریح و طبیعی بر زبان آوردن .
  • 3- قدرت تنظیم افکار را توسعه بخشیدن .

 

 

 برای داشتن بیان خوب باید دارای «گوش خوب» بود . مفهوم داشتن گوش خوب آن است که باید به شنیدن - و درست شنیدن - صدای خود و دیگران و صداهای اطرافمان که ما اصطلاحاً آن را «صدای طبیعت» می‌نامیم ، عادت نمود .

ما در زندگی روزمره بسیاری از صداها را - اگر چه این صداها وجود دارند - نمی‌شنویم ، ما حتی دقت نمی‌کنیم که صدای دوستمان که مدتها با او برخورد و مصاحبت داشته‌ایم چگونه است . بلکه از صدای افرادی که می‌شناسیم تنها یک خصوصیت کلی در ذهنمان داریم در حالیکه اگر به صدای وی با دقت گوش کنیم ویژگی‌هایی را در صدایش خواهیم شناخت که تا به حال متوجه آن نبوده‌ایم . جالب است بدانیم که ما حتی به چگونگی صدای خود نیز وقوف کامل نداریم و به همین دلیل ، به میزان تأثیرگذاری بیان خود بر روی دیگران آگاه نیستیم .

معمول است که برای آگاهی هنرپیشه و خواننده به چگونگی بیان خود ،  ضبط کردن صدا را پیشنهاد می‌کنند . البته این در صورتی خوب است که دستگاه ضبط صدا دستگاه کاملی باشد، چرا که ضبط صوتهای معمولی بخشی از ویژگی‌های صدا را حفظ نمی‌کنند .

به هر حال دقت و توجه نسبت به صدای خود و صدای طبیعت به هنرمندان امکان داشتن یک گوش خوب را می‌دهد به شرط آنکه این توجه و دقت به صورت یک تمرین مستمر و همیشگی درآید تا نتیجه مطلوبی به دست دهد .

داشتن بیان خوب مستلزم شناخت فرد از ساختمان دستگاه صوتی و چگونگی تولید صوت نوع هوا ، مقدار هوا ، عواملی که در تولید صدا دخیل هستند و ... نیز هست .

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 50
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 480
بازدید کل : 92890
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1



Alternative content